-
آذربایجان
23 اسفند 1388 00:03
چوخ کچمیشم بو داغلاردان دورنا گوزلی بولاقلاردان ائشیتمیشم اوزاقلاردان ساکت آخان آرازلاری سینامیشام دوستی، یاری ... ائل بیلیرکی، سن منیمسن یوردوم، یووام، مسکنیمسن آنام، دوغما وطنیمسن! آیریلارمی کونول جاندان؟ آذربایجان، آذربایجان! من بیر اوشاق، سن بیر آنا، اودور کی، باغلیام سانا هانکی سمته، هانکی یانا هی اوچسام دا یووام...
-
چشم خماریم گلدی
23 اسفند 1388 00:01
شمعی صوندور دخی پروانه کی یاریم گلدی گوله باخ آغلا بولوت نازلی نگاریم گلدی گئجه بایرام ائدرم جانیمی قربان سنه یار سروریم، تاجی سریم، باغلی باهاریم گلدی قامتین سرو سنین، جنتی گزدیم تایی یوخ چاکری اولدوغوم اول شاهی سواریم گلدی حسنونون شمعینه پروانه دئییب دؤندی کوله آتشیم صؤندورن اول لاله عذاریم گلدی دئدیم ای نازلی ملک...
-
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
14 اسفند 1388 14:23
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید قصه بی سر و سامانی من گوش کنید گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم ساکن کوی بت عربدهجویی بودیم عقل و دین باخته، دیوانهٔ رویی بودیم بستهٔ سلسلهٔ سلسله مویی بودیم کس...
-
تصنیف مرغ سحر
14 اسفند 1388 14:22
مرغ سحر ناله سر کن داغ مرا تازهتر کن زآه شرربار این قفس را برشکن و زیر و زبر کن بلبل پربسته! ز کنج قفس درآ نغمهٔ آزادی نوع بشر سرا وز نفسی عرصهٔ این خاک توده را پر شرر کن ظلم ظالم، جور صیاد آشیانم داده بر باد ای خدا! ای فلک! ای طبیعت! شام تاریک ما را سحر کن نوبهار است، گل به بار است ابر چشمم ژالهبار است این قفس چون...
-
مشاطه تا به روی تو زلف دوتا نهاد
14 اسفند 1388 14:22
مشاطه تا به روی تو زلف دوتا نهاد بس مرغ دل که پای به دام بلا نهاد بی چون اگر گناه شمارد نگاه را پس در رخ تو این همه خوبی چرا نهاد نوشینی لبت ز ظلمت خط گشت آشکار خضرش لقب به چشمهٔ آب بقا نهاد از جان برید هر که به زلفت کشید دست وز سر گذشت آن که در این حلقه پا نهاد تا داد کام خاطر بیگانه لعل تو صد داغ رشک بر جگر آشنا...
-
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
14 اسفند 1388 14:21
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی همه شب نهادهام سر، چو سگان، بر آستانت که رقیب در نیاید به بهانهٔ گدایی مژهها و چشم یارم به نظر چنان نماید که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟ به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به...
-
دوش عقلم هوس وصل تو شیدا میکرد
14 اسفند 1388 14:20
دوش عقلم هوس وصل تو شیدا میکرد دلم آتشکده و دیده چو دریا میکرد نقش رخسار تو پیرامن چشمم میگشت صبر و هوش من دلسوخته یغما میکرد شعلهٔ شوق تو هر لحظه درونم میسوخت دود سودای توام قصد سویدا میکرد نه کسی حال من سوخته دل میپرسید نه کسی درد من خسته مداوا میکرد پیش سلطان خیال تو مرا غم میکشت خدمتش تن زده از دور تماشا میکرد...
-
کاش یارب
14 اسفند 1388 14:19
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی هر کس آزار من زار پسندید ولی نپسندید دل زار من آزار کسی آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد هر که چون ماه برافروخت شب تار کسی سودش این بس که بهیچش بفروشند چو من هر که با قیمت جان بود خریدار کسی سود بازار محبت همه آه سرد است تا نکوشید پی گرمی بازار کسی من...
-
نوجوانان وطن بستر به خاک و خون گرفتند
14 اسفند 1388 14:18
نوجوانان وطن بستر به خاک و خون گرفتند تا که در بر شاهد آزادی و قانون گرفتند لاله از خاک جوانان می دمد بر دشت و هامون یا درفش سرخ بر سر انقلابیون گرفتند خرم آن مردان که روزی خائنین در خون کشیدند زان سپس آن روز را هر ساله عید خون گرفتند با دمی پنهان چو اخگر عشق را کانون بیفروز کوره افروزان غیرت کام از این کانون گرفتند...
-
علی ای همای رحمت
14 اسفند 1388 14:18
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایه هما را دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم به خدا قسم خدا را به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را برو ای گدای مسکین در خانه علی زن که نگین...
-
ما امید از طاعت و چشم از ثواب افکندهایم
14 اسفند 1388 14:16
ما امید از طاعت و چشم از ثواب افکندهایم سایهٔ سیمرغ همت بر خراب افکندهایم گر به طوفان میسپارد یا به ساحل میبرد دل به دریا و سپر بر روی آب افکندهایم محتسب گر فاسقان را نهی منکر میکند گو بیا کز روی مستوری نقاب افکندهایم عارف اندر چرخ و صوفی در سماع آوردهایم شاهد اندر رقص و افیون در شراب افکندهایم هیچکس بیدامنی...
-
گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد
14 اسفند 1388 14:15
گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد ور گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد گر در جهان بگردی و آفاق درنوردی صورت بدین شگرفی در کفر و دین نباشد لعلست یا لبانت قندست یا دهانت تا در برت نگیرم نیکم یقین نباشد صورت کنند زیبا بر پرنیان و دیبا لیکن بر ابروانش سحر مبین نباشد زنبور اگر میانش باشد بدین لطیفی حقا که در دهانش این...
-
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظرست
14 اسفند 1388 14:14
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظرست عشقبازی دگر و نفس پرستی دگرست نه هر آن چشم که بیند سیاهست و سپید یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصرست هر که در آتش عشقش نبود طاقت سوز گو به نزدیک مرو کفت پروانه پرست گر من از دوست بنالم نفسم صادق نیست خبر از دوست ندارد که ز خود با خبرست آدمی صورت اگر دفع کند شهوت نفس آدمی خوی شود ور نه همان...
-
هوسناک
14 اسفند 1388 14:14
در چمن چون شاخ گل نازک تنی افتاده است سایه نیلوفری بر سوسنی افتاده است چون مه روشن که تابد از حریر ابرها ساق سیمینی برون از دامنی افتاده است یک جهان دل بین که از گیسوی او آویخته یک چمن گل بین که در پیراهنی افتاده است روی گرمی شعله ای در جان ما افروخته خانمان سوز آتشی در خرمنی افتاده است دیگرم بخت رهایی از کمند عشق...
-
مست تمام آمده است بر در من نیم شب
14 اسفند 1388 14:13
مست تمام آمده است بر در من نیم شب آن بت خورشید روی و آن مه یاقوت لب کوفت به آواز نرم حلقهٔ در کای غلام گفتم کاین وقت کیست بر در ما ای عجب گفت منم آشنا گرچه نخواهی صداع گفت منم میهمان گرچه نکردی طلب او چو در آمد ز در بانگ برآمد ز من کانیت شکاری شگرف وینت شبی بوالعجب کردم برجان رقم شکر شب و مدح می کامدن دوست را بود ز هر...
-
قصر دلافروز روان محکم است
14 اسفند 1388 14:12
قصر دلافروز روان محکم است کلبهٔ تن را چه ثبات و بقاست جان بتو هرچند دهد منعم است تن ز تو هرچند ستاند گداست روغن قندیل تو آبست و بس تیرگی بزم تو بیش از ضیاست منزل غولان ز چه شد منزلت گر ره تو از ره ایشان جداست جهل بلندی نپسندد، چه است عجب سلامت نپذیرد، بلاست آنچه که دوران نخرد یکدلیست آنچه که ایام ندارد وفاست دزد شد...
-
دل فارغ ز درد عشق، دل نیست
14 اسفند 1388 14:10
دل فارغ ز درد عشق، دل نیست تن بیدرد دل جز آب و گل نیست ز عالم روی آور در غم عشق! که باشد عالمی خوش، عالم عشق غم عشق از دل کس کم مبادا! دل بیعشق در عالم مبادا! فلک سرگشته از سودای عشق است جهان پر فتنه از غوغای عشق است اسیر عشق شو! کزاد باشی غمش بر سینه نه! تا شاد باشی ز یاد عشق عاشق تازگی یافت ز ذکر او بلند آوازگی...
-
ای عجب! این راه نه راه خداست
14 اسفند 1388 14:08
ای عجب! این راه نه راه خداست زانکه در آن اهرمنی رهنماست قافله بس رفت از این راه، لیک کس نشد آگاه که مقصد کجاست راهروانی که درین معبرند فکرتشان یکسره آز و هواست ای رمه، این دره چراگاه نیست ای بره، این گرگ بسی ناشتاست تا تو ز بیغوله گذر میکنی رهزن طرار تو را در قفاست دیده ببندی و درافتی بچاه این گنه تست، نه حکم قضاست...
-
ماییم و سرکویی، پر فتنه ی ناپیدا
14 اسفند 1388 14:07
ماییم و سرکویی، پر فتنه ی ناپیدا آسوده درو والا، آهسته درو شیدا در وی سر سرجویان گردان شده از گردن در وی دل جانبازان تنها شده از تنها بر لالهٔ بستانش مجنون شده صد لیلی بر ماه شبستانش وامق شده صد عذرا خوانیست درین خانه، گسترده به خون دل لوزینهٔ او وحشت، پالوده ی او سودا با نقد خریدارش آینده خه از رفته با نسیهٔ بازارش...
-
به گردون میرسد فریاد یارب یاربم شبها
14 اسفند 1388 14:05
به گردون میرسد فریاد یارب یاربم شبها چه شد یارب در این شبها غم تاثیر یاربها به دل صدگونه مطلب سوی او رفتم ولی ماندم ز بیم خوی او خاموش و در دل ماند مطلبها هزاران شکوه بر لب بود یاران را ز خوی تو به شکرخنده آمد چون لبت، زد مهر بر لبها ندانی گر ز حال تشنگان شربت وصلت ببین افتاده چون ماهی طپان بر خاک طالبها جدا از...
-
امشب در رحمت به سماوات شده باز
13 اسفند 1388 02:13
میلاد با سعادت حضرت محمد مصطفی و امام صادق علیه السلام را به عموم دوستداران شان تبریک عرض می نمائیم. از بام و در کعبه به گردون رسد آواز کامشب در رحمت به سماوات شده باز بت های حرم در حرم افتاده به سجده ارواح رسل راست هزاران پر پرواز کعبه زده بر عرش خدا کوس تفاخر مکه شده زیبا دل افروز و سرافراز جا دارد اگر در شرف و مجد...
-
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
13 اسفند 1388 01:20
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد شعری بخوان که با او رطل گران توان زد بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد قد خمیده ما سهلت نماید اما بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد در خانقه نگنجد اسرار عشقبازی جام می مغانه هم با مغان توان زد درویش را نباشد برگ سرای سلطان ماییم و کهنه دلقی کآتش در آن...
-
ای دل چه اندیشیده ای در عذر آن تقصیرها
13 اسفند 1388 01:19
ای دل چه اندیشیده ای در عذر آن تقصیرها زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا زان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کم زان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطا زین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بد زان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا چندین چشش از بهر چه تا جان تلخت خوش شود چندین کشش از بهر چه تا دررسی در...
-
کوچه
13 اسفند 1388 01:19
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانهی جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پَر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو...
-
در درنگ این طلوع واژگون
13 اسفند 1388 01:16
در درنگ این طلوع واژگون گر چه شستند آب را در جوی خون گر چه خار هرزه بی پروا درید، سینهی عشق و گلو گاه امید... گرچه عشق از عاشقی بیزار شد، قلبها از غم به خود آوار شد... "گرچه"، "گرچه" گرچه صدها "گرچه" باز می کند از هر طرف گردن دراز هر چه را اما بلندایی بود از پی هر "گرچه"،...
-
سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند
13 اسفند 1388 01:16
سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند دی گله ای ز طره اش کردم و از سر فسوس گفت که این سیاه کج گوش به من نمی کند تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند پیش کمان ابرویش لابه همی کنم ولی گوش کشیده است از آن گوش به من نمی کند با همه عطف دامنت آیدم از صبا عجب کز گذر...
-
ائیله دی آواره منی
12 اسفند 1388 10:29
سالدی هیجران اودونا اول بت مه پاره منی ائیله دی زولفوتک هیجرینده گونو قاره منی درد طغیانیمه بیجا یئره زحمت چکمه تاری شاهددی طبیب اؤلدورو بو یاره منی قیلدی کونلوم قوشونو حلقه زولفونده اسیر وار خیالی چکه منصور کیمی داره منی سرکویوندا وطن قیلمیش ایدیم دیلدارین اوزدو وصلیندن الیم ائیله دی آواره منی من تک عالمده غم و درده...
-
ای گول!
12 اسفند 1388 10:28
ای گول، سنی آخر، بیلیرم اویرهدن اولدو سالدین منی هیجرانه، بو بیلمم، نهدن اولدو؟ دوزدوم نه قده ر زحمته، هر نازینی چکدیم کونلوم غمی عشقینله اسیرِ محن اولدو سن بویله وفاسیزدا دئییلدین، بیلیرم من ظنیمجه، سنی بو ایشه تحریک ائدن اولدو رسوای جهان ائیله دین آخر منی، گئتدین ایندی منه بیگانه گلیب طعنهزن اولدو بیر واخت...
-
خندانیم اولا!
12 اسفند 1388 10:28
ایسته رم من او گولی اؤز گول خندانیم اولا اودا ئوز کونلونی وئرسین منه جانانیم اولا تک جانانیله بیر یئرده گونوم خوش گئچسین آرزو ایله مه رم باغ گلستانیم اولا قیمییان جانینه عاشق دگیل اؤز یاری ایچون من فدا ایلیه رم یاریمه مین جانیم اولا گونده مین یول ائده رم جانیمی قوربان او گؤله اودا بیر یول دولانیب باشیمه قوربانیم اولا...
-
بیرده نه سن
12 اسفند 1388 10:27
گؤزللر ایچره سن ای ماهپاره بیرد نه سن گؤزل لرین گؤزو سن، زلفی قاره بیرد نه سن گؤل اؤزلی نازلی صنم لر دوشر قدم لرینه بو چشم مست ایله قیلسان اشاره بیرد نه سن سن اولماسان منی هجران غمی هلاک ائیلر شکسته کونلومه عالمده چاره بیرد نه سن زمانه اهلینه مشهورسان گؤزل لیکده بو سر گیزلی دگیل، آشکاره بیرد نه سن او ذوقی دولت دنیایه...