اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر
اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر

یارین کاغذی

آیدین اولسون گوزلریم کیم، گلدی یارین کاغذی

کونلومی شاد ائیله دی گوزل نگارین کاغذی

اوخودوم، اوپدوم، گوزه سورتدوم، دئدیم: صد مرحبا!

گوزوم اوسته وار یئرین، ای گلعذارین کاغذی

سندن آیری اول قدر قان آغلادیم کیم، دمبدم

یاشه باتیب، ایسلانیب صبر و قرارین کاغذی

چوخ چکیردیم انتظارین، گوزلریم یولدا ایدی

شکرلله، گلدی اول چشم خمارین کاغذی

غیری یاری، ای گوزل، قیلما بدل سن «واقفه»

یادگار ساخلار، بو اولسون اعتبارین کاغذی

دوستان، شرح پریشانی من گوش کنید... ۵

نگاهی به شرح حال و آثار و افکار وحشی بافقی ۵ 

مکتب وقوع

این سبک در ربع قرن دهم شکل گرفت و در نیمه‌ی دوم همان قرن به اوج خود رسید و تقریباً تا ربع اول قرن یازدهم ادامه داشت. چاره‌ای که شاعران این دوره از برای نوآوری و رهایی از ابتذال و تقلید اندیشیده بودند، در اساس و به لحاظ نظری جالب است؛ اما در آن چند اما وجود دارد. آنان تشخیص داده بودند که شعر سبک عراقی از واقعیت دور شده و کاملاً جنبه‌ی ذهنی و تخیلی یافته و در زیر بار سنن ادبی در حال فناست. پس باید به سوی حقیقت‌گویی و واقعیت «وقوع‌گویی» بازگشت. اما مسأله این است که قالب شعری، قرن‌ها غزل بود که دو قهرمان اصلی بیش ندارد: عاشق و معشوق! و همواره معشوق در حال اعراض از عاشق بیچاره است.آنان بر آن شدند تا این رابطه را دگرگون کنند. اکنون اولاً عاشق می‌تواند از معشوق اعراض کند و ثانیاً معشوق و رابطه‌های عاشقانه باید جنبه‌ی حقیقی بیابد. پس اساس شعر مکتب وقوع این است که وقایع بین عاشق و معشوق و حالات آنان مبتنی بر واقعیت باشد. اما چگونه می‌توانستند در اجتماعات قرون وسطایی آن دوره از معشوق واقعی زن نام ببرند و از او نشانی دهند؟ از این رو عمده‌ی به سوی معشوق مرد رفتند که سخن گفتن از او به اندازه‌ی زن خطرناک نبود و این شعر، مکتب وقوع را بی‌جان و غیرقابل اعتنا کرد. اما اشتباه اصلی شاعران مکتب وقوع در مسأله بازگشت و حقیقت و واقعیت‌گویی در این بود که واقعیت را تحت تأثیر سابقه‌ی غزل‌پردازی فقط طرح ماجراهای عاشق و معشوق می‌پنداشتند و به دیگر واقعیت‌های پیرامون خود توجه نداشتند. معمولاً لسانی شیرازی را واضع این مکتب ذکر می‌کنند، اما اشعار «میرزا شرف جهان» را نمونه‌ی کامل این مکتب می‌دانند. شاعران معروف این شیوه عبارتند از: لسانی شیرازی، وحشی بافقی، شرف جهان‌قزوینی و محتشم کاشانی.

چنان که ملاحظه می‌شود، شاعر طوری از رفتار معشوق سخن گفته است که طبیعی و حقیقی می‌نماید و امری است که در ماجراهای عاشقانه پیش می‌آید. بدین ترتیب مشخصه‌ی مکتب وقوع، باور داشت است؛ یعنی خواننده می‌خواهد شعر را باور کند، منتهی دریغا که این حقیقت نمایی که لازمه‌ی هر اثر هنری بزرگ است، سطحی و محدود به بیان حالات و اطوار عاشق و معشوق است؛ «آن هم معشوق مذکر». و مگر چه مایه می‌توان در جزئیات چنین مطالبی سخن گفت و تازه گفت؟ وانگهی باید فکر خواننده‌ی غیرجوان و غیرعاشق را هم کرد.

مکتب واسوخت

وقوع‌گویی از همان آغاز دچار بلیه‌ی تکرار و ابتذال شد و لازم آمد تا دوباره راهی برای نوآوری یافته شود. شیوه‌ای فرعی در مکتب وقوع پیدا شد که به آن واسوخت می‌گفتند. واسوخت در گویش فارسی‌زبانان هند به معنی اعراض و روی بر تافتن مستعمل بود. شعر واسوخت هم شعری است که در آن برخلاف سنت شعری غزل، عاشق از معشوق روی برمی‌تابد و دیگر ناز او را نمی‌خرد و به سراغ معشوق دیگر می‌رود. مبدع این طرز وحشی‌بافقی است. وحشی‌بافقی در اساس از شاعران مکتب وقوع است و نیز از مقلدان بابافغانی محسوب می‌شود، اما در حدود وسع خود و تا آنجا که بنیه‌ی فرهنگی عصر اجازه می‌داده، نوآوری کرد و طرز واسوخت را پدید آورد. زبانش ساده و تا حدودی عامیانه است.

پایان مکتب وقوع

مکتب وقوع که در ربع اول قرن دهم هجری به وجود آمده بود تا ربع اول قرن یازدهم ادامه داشت. برخی از شاعران مکتب وقوع مثل محتشم بعداً مداح شاهان صفوی یا اهل بیت(علیهم‌السلام) شدند.

با نضج گرفتن سبک هندی و ظهور شاعران بزرگی چون: صائب و کلیم، مکتب وقوع موقتاً از صفحه‌ی تاریخ ادبیات محو شد، اما به صورت ضعیفی تا امروز حتی در شاخه‌ای از شعر نو به نحوی ادامه یافت؛ چنان که تأثیر آن در شاعران نخستین نهضت بازگشت هم دیده می‌شود.

برخی مختصات شعر واسوخت

1ـ به لحاظ زبانی: زبانی که در برخی از شاعران(مثل بابافغانی)، نه مثل زبان سبک عراقی فصیح و بلیغ است و نه مثل زبان برخی از شاعران سبک هندی عامیانه؛ اما کلاً توجهی به زبان ورود لغات عامیانه و عدم توجه به درستی جملات و ترکیبات در آن مشهود است. مخصوصاً در اشعار مکتب وقوع، این زبان، زبان مردم همان دوره است. در سبک‌شناسی، بحث غلط و درست چندان مطرح نیست، بلکه تغییری مختصه‌ی سبکی محسوب می‌شود. به هر حال زبان نسبت به زبان قدیم کاملاً تغییر کرده و بسامد مختصات زبان قدیم در آن به حداقل رسیده است. اما برخی از شاعران به سبب تتبع در اشعار کهن گاهی از مختصات زبان شعر کهن استفاده می‌کنند:
مرا زد راه عشق خردسالی

از این نورس گلی، نازک نهالی

2ـ به لحاظ فکری: مبتنی بر بیان مطالب جزئی و حالت عاشق و معشوق در ماجراهای عاشقانه است. در اجتماعی که عاشق و معشوق آزادانه یکدیگر را نمی‌دیدند و در مجالس هر حرکت آنها در نظر دیگر حرکت رمزی داشت و پای رقیبان هم در میان بود، معشوق به ناچار مذکر می‌شد.

3ـ از نظر ادبی: ساده است و چندان از بدایع و بیان استفاده نمی‌کنند؛ مگر از صنایع عادی و مستعمل بدیعی و تشبیهات و استعارات تکراری قالب مسلط، غزل است و ترکیب‌بند هم رایج است. شعر این دوره از رده‌ی اشعار ساده و روان شعر فارسی است.

منبع: ناهید اسلامی مهدی‌آبادی- روزنامه اطلاعات

دوستان، شرح پریشانی من گوش کنید... ۴

نگاهی به شرح حال و آثار و افکار وحشی بافقی ۴

پیروی از سرایندگان دیگر

وحشی از میان سخنوران نامی، بیش از همه به نظامی و سعدی توجه داشته و جای جای از آنان یاد کرده و پاره‌ای از گفته‌هاشان را به تضمین آورده و چون نگین انگشتر در حلقه‌ی شعر خویش نشانده است.

کشیدم از جگر آهی و گفتم

مگر نشنیده‌ای حرف بزرگان

«زمین شوره سنبل بر نیارد

در او تخم و عمل ضایع مگردان»

او به سرایندگان دیگر نیز کم و بیش به دیده‌ی مهر نگریسته و گاه گاه پاره‌ای از مضمون‌های شعری آنان را به‌کار برده است.

در مثنوی‌سرایی، نظامی گنجه‌ای، پیشرو و راهنمای توانا و بزرگی برای وحشی به‌شمار می‌آمده و خسرو و شیرین او سرمشق «فرهاد و شیرین» و «مخزن‌الاسرار»ش دستورنامه‌ی «خلد برین» بوده است. وحشی خود در آغاز خلد برین، پس از آن‌که به نوپردازی و تازگی کار و روش خویش اشاره کرده، از «بانی مخزن» به بزرگی و نیکی نام برده و آشکار کرده که «خلد برین» را در برابر «مخزن‌الاسرار» وی سروده است. در تمام جاهای دیگر خلد برین نیز مهر و ارادت وحشی به نظامی سخت آشکار و روشن است. او در سرودن فرهاد و شیرین نیز توجهی بسیار به خسرو و شیرین نظامی داشته و چنان در آن دریای پرگوهر شناور بوده که بسیاری از واژه‌ها و ترکیب‌ها و اصطلاح‌ها و پاره‌ای نیم‌بیت‌های آن را بدون توجه در میان شعرهای خویش آورده و گاه آنها را از آن خود پنداشته است. وحشی اگرچه در سرودن این داستان، پیروی از نظامی کرده و به ادب گام در راه او نهاده است، ولی باز جدایی‌ها و دوگانگی‌های بسیار بین فرهاد و شیرین او و خسرو و شیرین نظامی وجود دارد. شاید این جدایی‌ها و دوگانگی‌ها را گذشت روزگار یا نیروی آفریننده‌ی اندیشه‌ی وحشی در این داستان کهن پدید آورده باشد.

سبک وحشی

نکته‌دانان اگر نو، ار کهن‌اند

همگی پیروان طرز من‌اند

هر سخنور را سبکی است که با آن به بیان احساسات و عواطف خود می‌پردازد. وحشی را از سویی پیرو سبک بابافغانی می‌دانند که بعدها سبک هندی از آن زاییده شد و معتقدند که کلامش دلنشین‌تر و زنده‌تر از کلام بابافغانی است و از سویی آفریننده‌ی طرز جدیدی به نام «واسوخت» است که در ادب فارسی همه جا قرین نام اوست. چنان که خود گوید:

طرح نوی در سخن انداختم

طرح سخن، نوع دگر ساختم

ساخته‌ام من به تمنّای خویش

خانه‌ای اندر خور کالای خویش

هیچ کسم نیست به همسایگی

تا زَنَدم طعنه به بی‌مایگی

جهد کنم تا به مقامی رسم

گام نهم پیش و به کامی رسم

در ربع اول قرن دهم هجری، مکتب تازه‌ای در شعر فارسی به وجود آمد که غزل را از صورت خشک و بی‌روح قرن نهم بیرون آورد و حیاتی تازه بخشید و نیمه‌ی دوم همان قرن به اوج کمال خود رسید و تا ربع اول قرن یازدهم هم ادامه داشت. این مکتب تازه را که برزخی است میان شعر دوره‌ی تیموری و سبک معروف، به زبان هندی «وقوع» می‌گفتند و غرض از آن، بیان کردن حالات عشق و عاشقی از روی واقع بود. و به نظم آوردن آنچه که در میان عاشق و معشوق به وقوع می‌پیوندد. یعنی شعر ساده‌ی بی‌پیرایه و خالی از صنایع لفظی و اغراقات شاعرانه. و این‌که در تاریخ ادبیات ما نوشته‌اند پیدایش سبک اصفهانی یا هندی در اوایل قرن دهم هجری و مقارن تأسیس دولت صفوی بوده است، درست نیست. زیرا سبک هندی درست یکصد سال پس از این تاریخ ظهور و بروز یافته و جانشین مکتب وقوع است.

در زبان وقوع، دیگر جناس لفظی و معنوی و ارسال المثل و ردالصدر علی العجز و ایهام و ابهام و مانند آنها وجود نداشت، بلکه صاف و صریح زبان حال بود و بیان واقع.

واقعه‌گویی و یا معامله‌بندی

واقعه‌گویی، یعنی بیان آن واقعات و معاملات که در عشق و عاشقی پیش می‌آیند و گفتیم که به وجود آورنده‌ی آن واقع‌گویی، شیخ سعدی است و امیرخسرو آن را وسعتی بسزا داده است. اما این در آن عهد صنف مستقلی شده و بانی آن هم ابتدا میرزا شرف جهان، وزیر شاه طهماسب بوده است. کسانی که این طرز را شیوه‌ی خاص خویش ساخته‌اند، وحشی‌یزدی، علی‌قلی میلی و علی‌نقی کمره‌ای هستند. وحشی یزدی چون که رند مشرب بود و بیشتر با معشوقه‌های سرکش و دل‌آزار سروکار داشت، این طرز را از اعتدال بیرون برد. وا سوخت را هم او ابتدا کرده و بدو هم آن خاتمه یافت. در عشق و نظربازی حالاتی که پیش می‌آید، ادا کردن آن را وقوع‌‌گویی می‌گویند. موجد آن همان‌طور که آزاد نوشته، امیرخسرو بوده است و شرف قزوینی؛ ولی دشت بیاضی و وحشی آن را به پایه‌ی بلندی رسانیدند. شبلی نعمانی درباره‌ی وحشی بافقی می‌گوید: «وا سوخت را هم او ابتدا کرده و بدو هم آن خاتمه یافت».

وا سوخت، نوعی از وقوع‌گویی و منشعب از آن است و به شعری اطلاق می‌شود که مفاد آن اعراض از معشوق باشد. در فرهنگ بهار عجم آمده است که واسوختن، اعراض کردن و روی بر تاختن از چیزی و ترک عشق گفتن است. و اما این که شبلی نعمانی درباره‌ی وحشی یزدی می‌فرماید: «وا سوخت را هم او ابتدا کرده و بدو هم آن خاتمه یافت»، صحیح نیست. چه، این حالتی است که برای هرکس ممکن است دست دهد و فقط وحشی نبوده که از معشوق سرکش و دل‌آزار اعراض کرده و اشعاری در این باب سروده، بلکه دیگران هم کم و بیش از این نوع شعر گفته‌اند و با منسوخ شدن سبک وا سوخت، گویی از میان نرفت و تا این اواخر در هندوستان بازار آن رایج بود.

دوستان، شرح پریشانی من گوش کنید... ۳

نگاهی به شرح حال و آثار و افکار وحشی بافقی ۳ 

سیمای وحشی و روحیات او

وحشی چهره‌ای روستایی و نازیبا و سری کل داشته و به گفته آیتی: «کارش مشکل بوده و بارش در گل؛ زیرا طبع او خوشگل پسند و طبع خوشگلان مشکل پسند است و این دو باهم سازش نداشته» و ندارند. وحشی از زشتی و بی‌مویی خویش در چند جای سخن به میان آورده و چنین به نظر می‌رسد که این زشتی و گری، همواره او را می‌آزرده و به خود فرو می‌برده است.

تنگدستی و بی‌برگ و نوایی وحشی

وحشی از آغاز کودکی تا پایان زندگی هیچگاه روی خوش و آسایش ندید و همواره در گوشه‌ای از یزد به بینوایی و تنگدستی و سوختگی و آشفتگی روزگار گذرانیده و با دیو ترسناک نیاز، دست و پنجه نرم کرده است. اگر بخواهیم سخنانی سوزناک و دردآگین درباره تنگدستی و بی‌نوایی و سوزش این سراینده‌ی آتشین سخن بگوییم، به ناچار باید به دیوان خود او دست یازیم و از سینه‌ی آتش‌افروز و دل پرسوز او در این باره یاری بخواهیم.

خرسندی و بلندنظری

او هرچند در سراسر زندگی خویش با دیو ترسناک و هیولای سهمناک تنگدستی و نیاز دست و پنجه نرم می‌کرده است، ولی در برابر، یک مایه‌ی خشنودی داشته است که همان خرسندی و بلندنظری است.

گوشه‌نشینی و بی‌کسی

وحشی با آن تنگدستی و بی‌چیزی و با این خوی شگفت و دل‌ زودرنج و نازک خود نمی‌توانسته است با ددان، چارپایان آدم‌نما که خواه ناخواه دوروبر او فراوان بوده‌اند بیامیزد و زندگی کند و ناگزیر به کنج تنهایی پناه می‌برده و در گوشه‌ای با پندارها و اندیشه‌ها، خویش را سرگرم نگه می‌داشته است.

وارستگی و فروتنی

وحشی مردی وارسته و افتاده و از خود گذشته بوده و هیچگاه چون برخی سخنوران دیگر به خودستایی نپرداخته و خود را همسر سرایندگان بزرگ به شمار نیاورده است. او همواره مردم را به داشتن خوی پسندیده‌ی فروتنی وا داشته و همگان را از سرکشی و خودخواهی بازداشته و در این باره اندرزها داده است.

بی‌ریایی و روشن‌بینی

وحشی با روشن‌بینی و دریافت بسیار به جهان و جهانیان می‌نگریسته و همواره دو رویان و ریاکاران را سرزنش می‌کرده و هیچگاه از نکوهش آنان باز نمی‌ایستاده است. او در آن روزگاری که زاهدان ریایی و روحانی نمایان نیرنگ‌باز، شبان و روزان سرگرم مردم‌فریبی و ریاکاری بودند، با گستاخی و دلاوری بسیاری درباره‌ی آنان چنین می‌گفته است:

پیش رندان حق‌ شناسی در لباسی دیگر است

پر به ما منمای زاهد خرقه پیشینه را

آثار و سروده‌های بازمانده

آنچه تا امروز از سروده‌های وحشی برجا مانده و به ما رسیده، عبارت است از: غزل‌ها، قصیده‌ها، قطعه‌ها، ترکیب‌بندها، ترجیح‌بندها، رباعی‌ها، مثنوی‌های پراکنده و سه مثنوی «خلد برین» و «ناظر و منظور» و «فرهاد و شیرین».
1) دیوان: شامل غزلیات، رباعیات، مثنویات، قطعات، قصاید و چند ترکیب‌بند و ترجیح‌بند که در بردارنده 5237 بیت است. نخستین بار کلیات دیوانِ وی به سعی تقی‌الدین اوحدی بلیانی معاصر وی در 9000 بیت گردآوری شد.

2) مثنوی فرهاد و شیرین:

از او اشعار شیرین ماند بسیار

همه ارزنده همچون دُرّ شهوار

که یک گنجینه زان درُهای سنگین

گرفته نقشی از فرهاد و شیرین

این مثنوی از بهترین و رایج‌ترین یادبودهای وحشی است که در زمان خود وحشی نیز دست به دست می‌گشته و دهان به دهان بازگو می‌شده است. این مثنوی نیم‌گفته، روی هم دارای 1070 بیت است و وصال شیرازی دویست و پنجاه سال پس از وحشی 1215 بیت بر آن افزود و به گفته‌ی خود به پایانش آورده است.

3) مثنوی ناظر و منظور: این مثنوی عرفانی و اخلاقی، داستانی است عاشقانه بر وزن «خسرو شیرین نظامی» که به سال 966هـ.ق سروده شده و وحشی خود ماده تاریخ در پایان آورده است. این مثنوی روی هم دارای 1569 بیت است.

4) مثنوی خلدبرین: مثنوی عرفانی به تقلید از مخزن‌الاسرار نظامی و در همان بحر است و در قالب پند و اندرز، تمثیل‌های اخلاقی و حِکَمی با حکایاتی زیبا در شش روضه فراهم آمده است. این مثنوی بر روی هم 592 بیت دارد.
آوازه‌ی وحشی

وحشی اگر در اینجا «اغراق» گفته باشد، هرگز گزاف نگفته و بی‌گمان به روزگار خویش در سراسر ایران همانندی نداشته و از دروازه‌ی روم گرفته تا سرزمین‌های پهناور هند و ختای، همه جا نام او بر سر زبان‌ها بوده است. سخنان بی‌آلایش و ساده و سوزناک او از همان آغاز بر زبان‌ها افتاده و خواهان و شیفتگان بسیار یافته و روز به روز هم به شماره‌ی دوستان و هواخواهان شعرش افزوده شده و می‌شود. این هواخواهی و شیفتگی تا بدانجا کشیده که امروز پس از چهار صد سال، استادی سخن‌سنج چون دکتر صورتگر درباره‌ی او می‌گوید: «حال و سوز و گداز شعرهای وحشی و زیبندگی و فریبایی گفته‌های آتشین او در ادبیات فارسی بی‌مانند است».

نوپردازی
وحشی چنان‌که گفتیم، نوپردازی و تازه‌گویی و ساده‌سرایی را در شعر فارسی بنیاد گذاشت و در این راه نوین و روشن و بی‌سنگلاخ، آرزومندانه به پیش شتافت و سرانجام به سرچشمه‌ی آب زندگانی و عمر جاوید رسید.

سادگی و روانی شعر

سراسر سروده‌های وحشی، ساده و روان و نرم و بی‌پیرایه است و راز دلنشینی و زیبایی و آوازه‌ی آنها نیز یکی همین سادگی و بی‌پیرایگی است. همه‌ی کسانی که به زبان مردم سخن می‌گویند و زبان را در راه راستین خودش به کار می‌برند و آن را نمی‌آلایند، دیر یا زود سخنانشان بر دل‌ها می‌نشیند و خواه‌ناخواه هواداران بسیار می‌یابند. وحشی، گذشته از آن‌که زبانش نرم و بی‌پیرایه و بی‌آلایش است، سوز و گداز و شور و فغان و مهر بسیار نیز به همراه دارد و سخنانش به گفته‌ی آذر «ملاحتی تمام و حلاوتی مالاکلام دارد و از چاشنی درد و زیور سادگی و روانی برخوردار و بهره‌مند است». سادگی و روانی شعرهای وحشی، بویژه نرمی و خوش‌آهنگی مثنوی‌ها و پاره‌ای از غزل‌هایش، چنان آشکار و روشن است که نیازمند هیچ‌گونه گواه و گفت‌وگو نیست و چون گلی خوشبو و زیبا، خود می‌بوید و خود می‌گوید. این سادگی و بی‌پیرایگی تا آنجاست که بسیاری از شعرهایش با گفت‌وگوهای عادی مردم و سخنان همگانی هیچ‌گونه جدایی نمی‌دارد. و اگر بخواهیم بر این گفته‌ی خود گواه بیاوریم باید بگوییم:

سال نو آمد غم بیهوده خوردن خوب نیست

می بخور وحشی خدا داند که در آینده چیست

وحشی، بی‌تردید یکی از شاعران بارز دوران صفوی است که بویژه به سبب سبک خاص خود در سخنوری اهمیت دارد. ارزش او در آن است که مضمون‌ها و نکته‌های شاعرانه‌ی دقیق و همچنین احساس‌ها و عاطفه‌های رقیق و نازک‌خیالی‌ها و نازکدلی‌های خود را که بدان‌ها شهرت یافته و با زبانی بسیار ساده، نزدیک به زبان تخاطب بیان می‌کند و گاه چنان است که گویی سخن روزانه‌ی خود را می‌گوید. وی به جای زیاده‌روی در استفاده از اختیارات شاعری، سعی دارد اندیشه‌های لطیف خود را همراه با عواطف گرم به زبانی ساده و پر از صدق بازگوید تا بتواند به واقع بیان‌کننده‌ی سوزها و سازها و حال‌ها و رازهای خود باشد و به همین سبب است که در طرز وقوع، یکی از تواناترین شاعران عهد خود شد و هم بی‌آن‌که عمدی داشته باشد، مثنوی‌ها و غزل‌های او پر از نکته‌های دلپذیر و مضمون‌ها و فکرهای تازه گردید و مخصوصاً غزل‌هایش چنان با احساس حادّ و سوزنده همراه شده که گاه به اخگرهایی سوزان شباهت یافته است.

مثنوی‌های وحشی، مخصوصاً فرهاد و شیرین او که بی‌گمان در نوع خود کم‌نظیر است، دارای همان زبان ساده و گرمی و دلپذیری ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی است، زیرا این هر دو نهال عشق از یک چشمه آب خوردند. از سرچشمه‌ی عواطف طبیعی عاشقان و صدق و صفای آنان در بیان بی‌پیرایه‌ی خود.

در شعر وحشی تا آنجا که ممکن است از واژه‌های دشوار و ترکیب‌های عربی ناهموار خبری نیست و به جای آن از واژه‌ها و ترکیب‌های متداول زمان، چنان‌که رسم اغلب شاعران عهد بوده، بسیار استفاده شده است. توجه به صنعت‌ها و آرایش‌های لفظی نیز در آیین سخنوری وحشی ستوده نمی‌بود، مگر این‌که نسج کلام اقتضا کرده باشد. چنان‌که در کلام دیگر ساده‌گویان فارسی می‌بینیم.

پیروی او در ایجاد مثنوی‌ها بیشتر از نظامی و در غزل به صورت استقبال از غزل‌گویان نام‌آور گذشته بود، اما این امر وحشی را از آزمایش طبع ابتکارجویش بازنداشت و غزل‌هایش غالباً به نحوی است که خود قابلیت استقبال یافته است.

وحشی از به‌کار بردن واژه‌های خشن عربی و ترکیب‌های ناهنجار تا جایی که توانسته پرهیز کرده و چه‌بسا که در رواج دادن واژه‌های فارسیِ زیبایی همچون تویی، اختلاف، خوشامد(تملّق)، روشنگر(صیقل‌دهنده) و کاردار و کاردان و کارفرما و کارکن و آبخانه و مانندهای آن نیز کوشیده و واژه‌های نرم و روان ایرانی را جایگزین واژه‌های درشت و ناهنجار بیگانه ساخته است. در حقیقت، او شعر را در راه خودنمایی و دانش‌فروشی و آموزش گفتارها و سخنان دینی و دانشی به‌کار نبرده و از آن چنین سودجویی‌ها نکرده است. فقط در میان مثنوی‌هایش پای برخی از حدیث و خبرهای دینی را به میان کشیده، ولی آنها را به زبان شیرین فارسی برگردانده است.

در علم نبی غیر از علی کیست

ز هستی مدّعا غیر از علی چیست

از صنعت‌های شعری و سخن‌بازی‌ها در شعر وحشی خبری نیست و تنها برای آرایش سخن خویش، جای جای از تجنیس و تشبیه و تضمین بهره‌مند گشته و پاره‌ای از مثنوی‌هایش را بدین زیوران آراسته است.

دوستان، شرح پریشانی من گوش کنید... ۲

نگاهی به شرح حال و آثار و افکار وحشی بافقی ۲

الف) تنگدستی: از اشعار وحشی چنین برمی‌آید که زندگی پرمشقتی را گذرانده و هیچگاه روی آسایش و آسودگی را ندیده است؛ اما با این همه، همتی بلند داشته و همچون برخی از شاعران معاصر خود، در دربار شاهان به تملق و مدیحه‌سرایی نپرداخته است. زشتی روی و سر بی‌موی و «طبع قانع تغافل جوی» او را از همان کودکی به گوشه‌نشینی خو گرفت و از مردم گریزان و رمان بود و چنان که خود می‌گوید، برگزیدن همدم و همسر را هماره آرزو داشته، اما تنگدستی و بی‌توشی، او را از دستیابی بدین آرزو باز می‌داشته است.

ب) عشق وحشی: کمال‌الدین وحشی در هر دو وادی عشق مجازی و حقیقی گام نهاد و مهر ورزیده است. معشوق او یا به قولی «نورس گل» که در سراسر غزلیات وحشی، حتی در برخی از منظومه‌های او حضور دارد، بر او جفا روا می‌دارد. عشق آتشین را پاسخ نمی‌گوید و سنگدل و ستمکار است. نام او آرزوست.

آرزو نام یکی سلسله جنبانم هست

خود به خود من به شکن گیری مویش نروم

تخلص وحشی

گفته‌های گوناگونی درباره‌ی تخلص وحشی وجود دارد. برخی با دست‌ یازیدن به نوشته‌ی عبدالنبی فخرالزمانی در تذکره‌ی میخانه بر این باورند که بعد از آن که حاکم کاشان گفت: «این وحشی شعر تواند گفت؟»؛ او خود را متخلص به وحشی کرد. برخی نیز آن را به واسطه‌ی ارادتی می‌دانند که کمال‌الدین به برادرش مرادی بافقی داشته است و چون برادرش در گذشته، کمال‌الدین، تخلص او را که وحشی باشد، بر خود نهاده است. البته این امر چندان درست نمی‌نماید؛ زیرا برادرش متخلص به مرادی بوده است. شاید هم وحشی، تخلص اولیه برادرش بوده باشد. به هر حال آنچه درست به نظر می‌رسد این است که این تخلص با منش عارفانه و عاشقانه‌ی کمال‌الدین سازگار است. همچون صدها تخلص عرفانی دیگر مانند ژولیده، شوریده، مجنون، فدایی، بی‌خودی، لاهوتی، آواره...

مذهب
چنان که از لابه‌لای اشعار دیوان وحشی برمی‌آید، وی شاعری شیعی بوده و ترکیب و قصایدی در دیوانش دیده می‌شود که در مدح حضرت علی‌ و آل علی همچون امام رضا(ع)، امام مهدی(عج)... سروده است. وحشی قصیده‌ای با ردیف گل در مدح امام علی(ع) دارد.

معاصران وحشی

الف) استادان: نخست شرف‌الدین علی بافقی است که از سخنوران و دانشمندان زمان خود بود و همه به خوبی از او یاد کرده‌اند. وحشی نیز در دو جای دیوان خود به نیکی از او نام می‌برد. دیگر استادش به تعبیر علیقلی‌خان واله داغستانی و تقی‌الدین اوحدی «مرادی بافقی» است.

ب) شاگردان: در تذکره‌ها نوشته شده است که چند تن در مکتب عشق او درس آموختند؛ نخست قاسم‌بیگ قسمی افشار که عاقبت سر در راه عشق باخت و وحشی نیز در رثایش شعری سرود؛ و دیگر رامی اردوبادی که به نوشته‌ی صادقی کتابدار «شاگرد محبوب مولانا وحشی بود و این تخلص را نیز بدین سبب به وی داده‌اند که چنان آهوی وحشی را بر خود رام ساخته بود.» و دیگر ظهوری ترشیزی که آذر بیگدلی او را از شاگردان وحشی یزدی دانسته است. دیگر تقی‌الدین اوحدی بلیانی که بعدها دیوان وحشی را گردآوری کرد و پس از آن شرف زردوز تبریزی و طهماسب قلی‌بیگ عرشی را می‌توان نام برد.

سرایندگان همزمان وحشی

در دستگاه بخشنده و در تختگاه رضوان نشان میرمیران در تفت، سخنوران بسیاری گرد آمده بودند که نامورترین آنها عبارتند از: شرف‌الدین علی بافقی، الفتی یزدی، کسوتی یزدی، فسونی یزدی، ظهوری ترشیزی، غواصی یزدی، زمانی یزدی، عشرتی‌یزدی، تابعی خوانساری، ملامؤمن حسین یزدی، موحدالدین فهمی‌کاشانی، و وحشی‌بافقی. وحشی با برخی از سرایندگان درگاه میر میران مصاحبت و مکاتبت و با پاره‌ای معاوضت و مهاجات داشت.
پایان زندگی و چگونگی مرگ وحشی

درباره چگونه پرواز روح این عارف دلسوخته و این عاشق دلباخته، سخنان گوناگون و گاه ضدّونقیضی به میان آمده است. برخی بر این باورند که «عرق تندی نوشید و خلعت بقا پوشید» و یا «در مجلس باده پا به عالم بقا نهاده» و گروهی می‌گویند به دست معشوق خود کشته شد. محمد مظفر حسین صبا در تذکره روز روشن آورده است که وفاتش به مرض حمی محرقه در سنه‌ی احدی و تسعین اتفاق افتاده سعید نفیسی آن را افسانه دانسته و دکتر زرین‌کوب می‌گوید: «احساس زنده‌ای که در شعر او باقی مانده، موجب نقل این شایعه شده است که شاعر به دست معشوق خود کشته باشد».

سال مرگ وحشی

وحشی در سال 991 هجری قمری زندگی را بدرود گفته و در این باره بی‌گمان و بی‌گفت‌وگو هستیم؛ زیرا همه نویسندگان از دیر زمان تاکنون سال مرگ او را چنین نوشته‌اند.

آرامگاه وحشی

وحشی چنان که همگان نوشته‌اند در یزد مرده و گورش در کوی «پیربرج» آن شهر بوده و سنگی مرمرین که یکی از سروده‌های سوزناکش را بر آن کنده بوده‌اند، روزگاری آن را می‌پوشانده است. آرامگاه وحشی و سنگ گور و شاید کالبد او چون خود او به گذشت روزگار، گزندها و سمت‌ها کشیده است. در جامع مفیدی درج است که نخستین آرامگاه وحشی به پایمردی محمد علی‌بیگ، ناظر بیوتات، در زمان آخرین پادشاه صفویّه برپا شده و پس از آن شمس‌الدین محمد بافقی‌ گنبدی بر فراز آن ساخته و تا سال 1082 ق که وی این ساختمان را دیده، برقرار بوده است.

در سال 1338ق که امیرحسین خان بختیاری فرمانروای یزد، سنگ مزار وحشی را از گلخن حمام صدر بیرون کرده و دستور داد بنای یادبودی در تلگرافخانه «روبروی خیابان فرمانداری» که نزدیک دارالحکومه بود، بسازند. در سال 1312 که خوانین بختیاری گرفتار قهر و غضب رضاشاه شدند، حکومت یزد که آن سال با آقای مدبّر نوری بود برای خوش خدمتی به دولت، مقبره وحشی را خراب کرد و سنگ قبر او را به جهودان یزد فروخت.

خانه و بنای یادبود وحشی

خانه‌ای تا چندین سال پیش در بافق معروف به خانه پیر بود که می‌گفتند خانه وحشی است. مردم آنجا را مقدس می‌داشتند، اما در اثر بی‌توجهی ویرانش کردند. در سال 1356 بنایی به یادبود وحشی، روبروی محله پیر برج، واقع در بوستان وحشی بافقی آغاز به ساخت شد که در سال 1358 به پایان آمد. هرچند این بنا به پاس و یادبود وحشی ساخته شده، اما چنان‌که هویداست، نیمه‌کاره سرهم‌بندی شده است. در دیماه 1372 به همت شهرداری یزد پیکره‌ای از وحشی، کار حمیدرضا قوی‌پنجه در ورودی این بوستان نصب شد. پیکره‌ای نیز به همت شهرداری تهران در ورودی بوستان ملت تهران نصب شده است. همچنین از این سخنور در شهر دوشنبه تاجیکستان پیکره‌ای قرار داده شده است.

گذر عمر

دوستان، شرح پریشانی من گوش کنید... ۱

نگاهی به شرح حال و آثار و افکار وحشی بافقی ۱

مولانا شمس‌الدین«کمال‌الدین» محمد وحشی بافقی، یکی از شاعران زبردست ایران در سده‌ی دهم است که از عهد زندگانی خود در ایران و هند نام برآورده و شعرش دست به دست گشته است. دوران حیاتش مصادف با پادشاهی تهماسب صفوی و شاه اسماعیل ثانی و شاه محمد خدابنده بود و او در شعر خود شاه تهماسب را ستوده و درباره‌ی جلوس شاه اسماعیل ماده‌ی تاریخی ساخته است. وی از خاندانی متوسط در بافق برخاسته بود. برادر سالمندترش مرادی بافقی نیز از شاعران روزگار خود بود و در تربیت وحشی و آشنا کردنش با محفل‌های ادبی اثر بسیار داشت، ولی پیش از آن که وحشی در شاعری به شهرت رسد، بدرود حیات گفت و وحشی از او در اشعار خود چند بار یاد کرده است.

ولادتش ظاهراً در میانه‌ی نیمه‌ی اول سده‌ی دهم در بافق(بر سر راه یزد و کرمان) اتفاق افتاد و چون بافق را گاه از مناطق کرمان و گاه از یزد به قلم می‌آورده‌اند، به همین سبب هم وحشی را گاه یزدی و گاه کرمانی گفته و نوشته‌اند.
آغاز حیاتش در زادگاه او سپری شد و در آنجا به غیر از برادرش، در خدمت شرف‌الدین علی بافقی به کسب دانش و ادب پرداخت. شرف‌الدین علی از شاعران و ادیبان زمان و از ستایشگران شاه تهماسب و دارای دیوانی از قصیده و غزل پیرامون چهار هزار بیت بود.

وحشی پس از آموختن مقدمات ادب از بافق به یزد و از آنجا به کاشان رفت و چندی در آن شهر سرگرم مکتب‌داری بود و پس از روزگاری به یزد بازگشت و همانجا ماند و به شاعری و ستایش فرمانروایان آن شهر سرگرم بود. وحشی در کاشان به واسطه سرودن بیتی توجه حاکم آن شهر را به خود جلب کرد. اما با این که بازار شعر و کلام در آن شهر رواجی درخور داشت، پس از چندی به واسطه‌ی حسادت چند تن از شعرای آن دیار و به میان آمدن هجوهای رکیک، کاشان را نیز ترک کرد و از آنجا راهی عراق(اراک کنونی) و سپس بندر جرون (هرمز کنونی) شد. عده‌ای از محققان به مسافرت او به هندوستان نیز اشاره کرده‌اند، اما این امر محقق نیست. شاعر دلسوخته پس از این آوارگی‌ها سرانجام هوای«خاک پاک یزد» را در سر کرد و بدان شهر رهسپار شد و در آنجا به کمال شاعری رسید. چندی نیز به قصد بارگاه میر میران که نواده‌ی شاه نعمت‌الله ولی که حاکم یزد بود، به تفت(در حومه‌ی یزد) رفت. وحشی اشعار بسیاری در ستایش این فرمانروا و پسرش شاه خلیل‌الله سروده است. وحشی سرانجام دلش در هیچ آشیانه‌ای قرار نیافت و تا پایان عمر در شهر یزد گوشه‌نشینی اختیار کرد و شمع جان را در طلب عشق گداخت.

خاندان وحشی

پدر و مادر وحشی بی‌گمان مردمانی روستایی و گمنام بوده و در گوشه‌ی بافق چون هزاران روستایی دیگر، روزگار به سختی می‌گذرانده‌اند و شاید همین سختی و تنگی روزگار و بی‌برگ و نوایی سبب شده تا وحشی و برادرش مرادی بافقی، یار و دیار را رها کرده، فرخی‌وار در تلاش معاش، رو به سوی دیار دیگر نموده و یکباره دل از زادگاه خویش کنده‌اند.

سال زادن و زندگی وحشی

سال زادن وحشی نیز به درستی بر ما روشن نیست، ولی عبدالنبی فخرالزمانی، همزمان وی، در تذکره میخانه نوشته است که وی در پنجاه و دو سالگی زندگی را بدرود گفته و سال مرگ او را نیز از گفته‌ی ملاقطب بافق «بلبل گلزار معنی بسته لب=991» آورده است.

زادگاه و چگونگی سرگذشت وحشی

زادگاه وحشی، بافق است. بافق از روزگاران پیش تاکنون بخشی از شهرستان یزد به شمار می‌آمده و دهکده‌ای بزرگ است و در بیست و چهار فرسنگی یزد قرار دارد. ملاعبدالنبی فخرالزمانی در میخانه نوشته است: «مولدش از بافق است و این بافق دهی از اعمال یزد است». روستای بافق اکنون نیز از بخش‌های یزد به شمار می‌آید.

او پس از آن که به یاری برادرش مرادی بافقی و استادش شرف‌الدین علی بافقی به باغ دانش راه یافت و چیزکی فرا گرفت، در آغاز جوانی یکباره زادگاه خویش را رها کرد و نخست به یزد و سپس به کاشان رفت و یک چند در آنجا روزگار گذرانید و نوباوگان آن شهر را خواندن و نوشتن آموخت. وحشی پس از چندی کاشان را نیز رها کرد و به شهر خویش یزد بازگشت و تا پایان عمر در آن شهر به گوشه‌نشینی و سوزش و سازش، روزگار گذاشت و برای گذران زندگی خویش به ستایش فرمانروایان این شهر پرداخت و چکامه‌هایی نغز درباره‌ی آنان سرود.
عصر وحشی

وحشی در دورانی زندگی می‌کرد که سه دولت قوی در این گوشه‌ی جهان فرمانروایی می‌کردند: گورکانیان در هند، شاه سلیمان قانونی در عثمانی و شاه تهماسب صفوی در ایران؛ که از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بر اوضاع زمان خود تأثیرگذار بودند. دوران زندگی این سخنور شوریده و این شاعر نامور و بزرگ سده‌ی دهم در ایران، برابر بود با پادشاهی شاه تهماسب صفوی، شاه اسماعیل دوم صفوی و شاه محمد خدابنده‌ی صفوی فرزند بزرگ شاه تهماسب.

تبریک نوروز 90

بولودوز یاغار اولسون، 

سولاریز آخار اولسون، 

اوجاقیـز یانار اولسون، 

نوروز بایرامینیز موبارک اولسون