شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی یکی از بزرگترین شعرای ایران است که بعد از فردوسی آسمان ادبیات فارسی را با نور خود روشن ساخت و او نه تنها یکی از بزرگترین شعرای ایران بلکه یکی از بزرگترین سخنوران جهان میباشد. ولادت سعدی در سالهای اول سده هفتم هجری حدوداً در سال 606 ه.ق در شهر شیراز میباشد.
خانوادهاش از عالمان دین بودند و پدرش از کارکنان دربار اتابک بوده که سعدی نیز از همان دوران کودکی تحت تعلیم و تربیت پدرش قرار گرفت ولی در همان دوران کودکی پدرش را از دست داد و تحت تکفل جد مادری خود قرار گرفت. او مقدمات علوم شرعی و ادبی را در شیراز آموخت و سپس در دوران جوانی به بغداد رفت که این سفر آغاز سفرهای طولانی سعدی بود. او در بغداد در مدرسه نظامیه مشغول به تحصیل شد که در همین شهر بود که به محضر درس جمال الدین ابوالفرج عبدالرحمن محتسب رسید و از او به عنوان مربی و شیخ یاد میکند. پس از چند سال که او در بغداد مشغول به تحصیل بود شروع به سفرهای طولانی کرد و از حجاز گرفته تا روم را گشت و بارها با پای پیاده به حج رفت. سعدی سفرهای خود را تقریباً در سال 621-620 آغاز و حدود سال 655 با بازگشت به شیراز به اتمام رساند که البته در خصوص کشورهایی که شیخ به آنجا سفر کرده علاوه بر عراق، شام، حجاز کشورهای هندوستان، غزنین، ترکستان، آذربایجان، بیتالمقدس، یمن و آفریقایشمالی را ذکر کردهاند و اکثر این مطالب را از گفتههای خود شیخ استنباط نمودهاند و لیکن بنا بر نظر بسیاری از محققین به درستی آن نمیتوان اطمینان کرد، به خصوص اینکه بعضی از آن گفتهها با شواهد تاریخی و دلایل عقلی سازگار نیست.
ادامه مطلب ...کجایی؟ ای ز جان خوشتر، شبت خوش باد، من رفتم
بیا در من خوشی بنگر، شبت خوش باد من رفتم
نگارا، بر سر کویت دلم را هیچ اگر بینی
ز من دلخسته یاد آور، شبت خوش باد من رفتم
ز من چون مهر بگسستی، خوشی در خانه بنشستی
مرا بگذاشتی بر در، شبت خوش باد من رفتم
تو با عیش و طرب خوش باش، من با ناله و زاری
مرا کان نیست این بهتر، شبت خوش باد من رفتم
مرا چون روزگار بد ز وصل تو جدا افکند
بماندم عاجز و مضطر، شبت خوش باد من رفتم
بماندم واله و حیران میان خاک و خون غلتان
دو لب خشک و دو دیده تر، شبت خوش باد من رفتم
منم امروز بیچاره، ز خان و مانم آواره
نه دل در دست و نه دلبر، شبت خوش باد من رفتم
مرا گویی که: ای عاشق، نه ای وصل مرا لایق
تو را چون نیستم در خور، شبت خوش باد من رفتم
همی گفتم که: ناگاهی، بمیرم در غم عشقت
نکردی گفت من باور، شبت خوش باد من رفتم
عراقی میسپارد جان و میگوید ز درد دل:
کجایی؟ ای ز جان خوشتر، شبت خوش باد من رفتم
عراقی
من مست می عشقم هشیار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
امروز چنان مستم از بادهٔ دوشینه
تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد
تا هست ز نیک و بد در کیسهٔ من نقدی
در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد
آن رفت که میرفتم در صومعه هر باری
جز بر در میخانه این بار نخواهم شد
از توبه و قرایی بیزار شدم، لیکن
از رندی و قلاشی بیزار نخواهم شد
از دوست به هر خشمی آزرده نخواهم گشت
وز یار به هر زخمی افگار نخواهم شد
چون یار من او باشد، بییار نخواهم ماند
چون غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شد
تا دلبرم او باشد دل بر دگری ننهم
تا غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شد
چون ساختهٔ دردم در حلقه نیارامم
چون سوختهٔ عشقم در نار نخواهم شد
تا هست عراقی را در درگه او باری
بر درگه این و آن بسیار نخواهم شد
عراقی
ای خوشا دل کاندر او از عشق تو جانی بود
شادمانی جانی که او را چون تو جانانی بود
خرم آن خانه که باشد چون تو مهمانی در او
مقبل آن کشور که او را چون تو سلطانی بود
زنده چو نباشد دلی کز عشق تو بویی نیافت؟
کی بمیرد عاشقی کو را چو تو جانی بود؟
هر که رویت دید و دل را در سر زلفت نبست
در حقیقت آدمی نبود که حیوانی بود
در همه عمر ار برآرم بی غم تو یک نفس
زان نفس بر جان من هر لحظه تاوانی بود
آفتاب روی تو گر بر جهان تابد دمی
در جهان هر ذرهای خورشید تابانی بود
در همه عالم ندیدم جز جمال روی تو
گر کسی دعوی کند کو دید، بهتانی بود
گنج حسنی و نپندارم که گنجی در جهان
و آنچنان گنجی عجب در کنج ویرانی بود
آتش رخسار خوبت گر بسوزاند مرا
اندر آن آتش مرا هر سو گلستانی بود
روزی آخر از وصال تو به کام دل رسم
این شب هجر تو را گر هیچ پایانی بود
عاشقان را جز سر زلف تو دستآویز نیست
چه خلاص آن را که دستآویز ثعبانی بود؟
چون عراقی در غزل یاد لب تو میکند
هر نفس کز جان برآرد شکر افشانی بود
عراقی
عشق، شوری در نهاد ما نهاد
جان ما در بوتهٔ سودا نهاد
گفتگویی در زبان ما فکند
جستجویی در درون ما نهاد
داستان دلبران آغاز کرد
آرزویی در دل شیدا نهاد
رمزی از اسرار باده کشف کرد
راز مستان جمله بر صحرا نهاد
قصهٔ خوبان به نوعی باز گفت
کاتشی در پیر و در برنا نهاد
از خمستان جرعهای بر خاک ریخت
جنبشی در آدم و حوا نهاد
عقل مجنون در کف لیلی سپرد
جان وامق در لب عذرا نهاد
دم به دم در هر لباسی رخ نمود
لحظه لحظه جای دیگر پا نهاد
چون نبود او را معین خانهای
هر کجا جا دید، رخت آنجا نهاد
بر مثال خویشتن حرفی نوشت
نام آن حرف آدم و حوا نهاد
حسن را بر دیدهٔ خود جلوه داد
منتی بر عاشق شیدا نهاد
هم به چشم خود جمال خود بدید
تهمتی بر چشم نابینا نهاد
یک کرشمه کرد با خود، آنچنانک:
فتنهای در پیر و در برنا نهاد
کام فرهاد و مراد ما همه
در لب شیرین شکرخا نهاد
بهر آشوب دل سوداییان
خال فتنه بر رخ زیبا نهاد
وز پی برک و نوای بلبلان
رنگ و بویی در گل رعنا نهاد
تا تماشای وصال خود کند
نور خود در دیدهٔ بینا نهاد
تا کمال علم او ظاهر شود
این همه اسرار بر صحرا نهاد
شور و غوغایی برآمد از جهان
حسن او چون دست در یغما نهاد
چون در آن غوغا عراقی را بدید
نام او سر دفتر غوغا نهاد
عراقی
به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
فریب زلف تو با عاشقان چه شعبده ساخت؟
که هر که جان و دلی داشت در میان انداخت
دلم، که در سر زلف تو شد، توان گه گه
ز آفتاب رخت سایهای بر آن انداخت
رخ تو در خور چشم من است، لیک چه سود
که پرده از رخ تو برنمیتوان انداخت
حلاوت لب تو، دوش، یاد میکردم
بسا شکر که در آن لحظه در دهان انداخت
من از وصال تو دل برگرفته بودم، لیک
زبان لطف توام باز در گمان انداخت
قبول تو دگران را به صدر وصل نشاند
دل شکستهٔ ما را بر آستان انداخت
چه قدر دارد، جانا، دلی؟ توان هردم
بر آستان درت صدهزار جان انداخت
عراقی ار دل و جان آن زمان امید برید
که چشم جادوی تو چنین در ابروان انداخت
عراقی
دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات
فارغ شده ز مسجد وز لذت مباحات
از خانقاه رفته، در میکده نشسته
صد سجده کرده هر دم در پیش عزی ولات
در باخته دل و دین، مفلس بمانده مسکین
افتاده خوار و غمگین در گوشهٔ خرابات
نی همدمی که با او یک دم دمی برآرد
نی محرمی که یابد با وی دمی مراعات
نی هیچ گبری او را دستی گرفت روزی
نی کرده پایمردی با او دمی مدارات
دردش ندید درمان، زخمش نجست مرهم
در ساخته به ناکام با درد بیمداوات
خوش بود روزگاری بر بوی وصل یاری
هم خوشدلیش رفته، هم روزگار، هیهات!
با این همه، عراقی، امیدوار میباش
باشد که به شود حال، گردنده است حالات
عراقی
هر سحر ناله و زاری کنم پیش صبا
تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما
باد میپیمایم و بر باد عمری میدهم
ورنه بر خاک در تو ره کجا یابد صبا؟
چون ندارم همدمی، با باد میگویم سخن
چون نیابم مرهمی، از باد میجویم شفا
آتش دل چون نمیگردد به آب دیده کم
میدمم بادی بر آتش، تا بتر سوزد مرا
تا مگر خاکستری گردم به بادی بر شوم
وارهم زین تنگنای محنت آباد بلا
مردن و خاکی شدن بهتر که بی تو زیستن
سوختن خوشتر بسی کز روی تو گردم جدا
خود ندارد بیرخ تو زندگانی قیمتی
زندگانی بیرخ تو مرگ باشد با عنا
عراقی
آتــدان عمو یێخێلــدێم، باشــدان آشێـب بـلا گـل
باشێم کسیلمهمیش ائی سولطان-ی-کربلا گـل
بسکی اوْخۇ اوْخ اۆسته، بۇ اهل-ی-کین وۇرۇبلار
ساغ-وْ-سوْلۇمدا صف-صف، قاتیـللـهریم دۇرۇبـلار
پران دگیـب آچێـب پـر، سینــهمــی دوْلـدۇرۇبــلار
ائیلهللــه لحظـه-لحظـه، مـن بیکــهسـه جفـا گل
گۆن ایستی قانێم ایستی، بۇ یاتدێغێم یئر ایستی
تاثیر ائدیـب حـرارهت، صــد پـاره پئیکـــهر ایستــی
دگدیکجه گۆن سیزیللهر، جیسمیم سراسهر ایستی
بیر یان جفـای دۆشمــهن، بیــر یـــانــدا بــۇ هــوا گــل
هیـجـرونـدا دود-ی-آهێــم، بـۇ گـؤیلــهره دایـانـدێ
جانێم عطهش اوْدۇندا، ایستی قۇم اۆسته یاندێ
اؤز قانیمیـلــه جیسمیـــم، مئیــدانیــده بــوْیانـدێ
مـن قێـرمێـزی گئییندیـم، سالسێـن آنـام قارا گل
شاهــا بــۇدۇر مـرامیــم، بلکــه تاپێــم سعــادهت
آخـهر نفـهسـده بیــرده، ائیلیــم سنــی زییــارهت
مومکون دگیل گلهم من، قالمۇبـدێ تاب-وْ-طاقـهت
سن باشێم اۆسته گلسوْن، چئشمیم تاپار ضییا گل
فرماییش ائتدی گلدیم، امما اوْغۇل نه حاصیل
اوْلمادێ بیر کؤمهکلیک، اوْلدۇ دۇباره نیسگیل
سندهن منی خیجالهت، ائتدی بۇ قوْم-ی-باطیل
وجهی ندیر دئییرسهن، باشدان آشێب بلا گل
شاعر: دلریش
کسمه باشێمێ ظالێم، قوْی عـزیز-ی-جـان گلسیـن
جان یئتیب دوْداغێمه، شاه-ی-اینس-وْ-جان گلسیـن
قان ایچینده غلطانهم، بسکی زخم-ی-کاریم وار
گؤزلهریم قالێب یوْلـدا، چـۆنکــی اینتیظاریــم وار
گلمهیینجه جان وئرمهم، بیرجه غمگوْساریم وار
اوْل قدهر منه مؤهلهت، وئر اوْ مئهریبان گلسین
زخمـدار آهــویــه، رحــم ائــده گـــرهک صییــاد
ال گــؤتۆر شقاوهتدهن، ائتمــه بۇ قــدهر بیــداد
حلقیمه منیم هردم، چکمه خنجهر ائی جـلـلاد
ساخلا ال بۇ مؤحنهتدهن، باغرێقان اوْلـان گلسین
موْرغ-ی-بئسمئلهم، جیسمیم سربئسهر جراحهت دیر
چۆن بۇ نوْعی جان وئرمهک، بیزلــهره سعــادهت دیــر
من ال اۆزمیشهم جاندان، سن ده نه شقاوهتــدیـــر
قوْیمۇسان باشێم اۆسته، شاه-ی-بیکهسان گلسین
سنسن ائی شه-ی-کۆنهین، هر قولوبیدهن عالهم
پرشیکهستــه بۆلبــۆل تــک، سێنــدێ بۇ پر-وْ-بالهم
وئرمیری منــه مؤهلــهت، ســن گلینجــه بــۇ ظالێـم
هرچی سعیی قێللام قوْی، سروهرئ جاهان گلسین
یۆز قوْیۇبـدۇ بیــر اوْوچـــۇ، بیـر شیکــاره یــۆز یئـــردهن
واردێ جیســم-ی-زاریمده، کــاری یــاره یـۆز یئــردهن
یۆز گــؤتـۆرمیــرهم یئـردهن، گلسـه چـاره یۆز یئــردهن
تئز گل ائی مسیحا دم، موْرده جیسمه جان گلسین
اوْل قدهر آخێب قانێم، خاک-ی-خون اوْلۇب فرشیم
آز قالێب عمو اوْلسۇن، نوک-ی-نئیــزهلهر عـرشیــم
آتــــلارێــــن ایــــاغێنـــدا، پایمـــال اوْلــۇر نعشیـــم
جان وئرئیدیم آسـۇده، قــانێمـــێ آلـان گلسیـــن
درک ائدیب سسین وئردی، سس سسینه جان گلدیم
قــوْیمــادێ سســۇن منــده، طــاقــهت-وْ-تــوان گلــدیم
زیــر-ی-تیــغ-ی-قــاتیلـــده، لحظـــه ای دایــان گلــدیــم
بئلــــه وقتــــه لازیمــــــدیر، بیر قــدی کمــان گلسیـــن
ناگـههـان یئتیـب اوْل شـه، گؤردۆ قانا غلطان دیـر
قطره-قطره زولفونده، قانێ میثـل-ی-مـرجان دیـر
سرو قددی صـد پـاره، یئـرده زیب-ی-مئیـدان دیـر
قان ایچینده ورد ائیلیب، قوْی عموم امان گلسیـن
آچدێ قانیلهن دوْلمۇش، گؤزلهرین اوْ شهزاده
عرض ائدیب عمو گلدین، یاخشێ وقته فریاده
دستگیــریلیـک ائتــدین، دستگیــر-ی-جـــللاده
وار یئری بۇ احوالیم، چوْخ سنه گیران گلسین
یا حۆسئن سنه دلریش، صیدقیله دۇتۇب اۇمــۇد
کلـب-ی-آستـانــۇنــدۇر، ائتگیلـــهن اؤزۆن تــأییــد
کیم اوْلۇب بۇ درگههـده، ایندییـه کیمـی نامـیـد
ایسته قبریوه بۇ جمع، جومله باغرێقان گلسیـن
شاعر: دلریش
ائی بۇ غریبی سسلییهن، ایمداده گلدیم آچ گؤزۆن
قان ایچره یاتما نازیلهن، شهزاده گلدیم آچ گؤزۆن
بیر-بیر کؤمهکلهر گئتدیلهر، قالمادێ کیمسه داد-ی-رس
ائیلهر سنین گوفتاریوه، بۇ موْرغ-گؤگلۇم چوْخ هوهس
قوْیدۇن گؤزۆ یاشلێ منی، ورئ بۇ سسیمه بارێ سس
ائی ظۆلم الیله دوْغرانان، فریاده گلدیم آچ گؤزۆن
وصلوندان ائتدیلهر منی، بۇ اهل-ی-کین محروم اوْغۇل
قان آغلاسام واردێر یئری، من بیکهس-وْ-محروم اوْغۇل
هانسێ جوانی سن کیمی اؤلدۆردیلهر مظلوم اوْغۇل؟
بۇ نوْعی وئرمیب کیمسه جان، دونیاده گلدیم آچ گؤزۆن
بۇ قدر زحمهتلهن اوْغۇل، ایستی قۇم اۆسته ائتمه خواب
آرتار یارانێن سوزئشی، هر زخمه دۆشسه آفیتاب
توْادۇ اوْ شیرین دیللهرین، گل نۆطقه بیردهم وئر جواب
هر چند زخمین گلمیری، تئعداده گلدیم آچ گؤزۆن
باتسێن گرهک اهل-ی-حرهم، یئکسهر قارایا آغلاسێن
وئرسین آنانلا عممهلهر، صدا-صدایه آغلاسێن
«لیلا» اؤلۆنجه روز-وْ-شب، بۇ ماجرایه آغلاسێن
تۆش اوْلمۇسان بیر سنگدیل، جلاده گلدیم آچ گؤزۆن
آرامێدێ صوْبح-وْ-مساء، سنلهن «علی» قلب-ی-حزین
تؤکدۆ سیتهمله قانێوێ، قوْم-ی-جفارکار؛ اهل-ی-کین
قوْیدۇن بئله تنها منی، گئتدین اؤزۆن ائی مه جبین
یوْخدۇر یئتهن ایمداده بۇ، صحراده گلدیم آچ گؤزۆن
باشێن یاراسێ بنزیری، زخم-ی-شه-ی-مردانیمه
هر اوْخ دگیبدیر سینهوه، دگمیش دیل-ی-سوزانیمه
ائیلهرلــهر آخهر سن کیمی، غلطان منی اؤز قانێمه
قاتیللهریم صف-صف دۇرۇب، آماده گلدیم آچ گؤزۆن
سندهن سوْرا قوْیماز منی، آسۇده بۇ اهل-ی-سیتهم
جور-وْ-جفاسین آرتێرێر، ساعهت به ساعهت؛ دم به دم
تئشنه کسهرلهر باشێمێ، باشسێز قالار اهل-ی-حرهم
باشێم گئچهر هم نئیزه-وْ-فۇلاده گلدیم آچ گؤزۆن
گۆل جیسمین اوْلدۇ ناوهک-ی-پئیکانه بۇ نوْعی نیشان
گاهێ وۇرۇبلار تیغ-ی-کین، گه خنجهر-وْ-تیغ-وْ-سنان
آهۇی-ی-زخم خوْرده تک، صئید اوْلدۇن ائئ تازه جوان
صئید اوْلمایان چوْخ زخمسیز، صیاده گلدیم آچ گؤزۆن
قێللام نظاره جیسمیوه، بیر جای-ی-بوسه یوْخ منه
بسکی وۇرۇب اهل-ی-جفا، ای سرو-ی-قد؛ یاره سنه
اوْلمۇش سراپا قامهتێن، زخمیله روْزهن-روْزهنه
یۆز وئردی یۆز غم بۇ دیل-ی-ناشاده گلدیم آچ گؤزۆن
زۆلفۆن تئلینده قطرئی-ی-آلقان، دۇرۇب مرجان کیمی
سینهنده صف-صف ناوهک-ی-پئیکانیلهر موْژقان کیمی
یاره نئجه یاره آچێب، گؤز لالهی-ی-نوْعمان کیمی
بنزهر قدین بیر سرنیگون، شیمشاده گلدیم آچ گؤزۆن
کرب-وْ-بلا ده یا حۆسئین، سوْلدۇ سیتهمله گۆللـهرین
دۆشدۆ جفای خاریدهن، دیلدهن هامێ بۆلبۆللـهرین
«دیلریش» دئییر بۇ نوؤحهنی، یاده سالێر نیسگیللهرین
ائی بۇ غریبی سسلییهن، ایمداده گلدیم آچ گؤزۆن
شاعر: دلریش
ائــی کوفییـان-ی-بـی وفـا، گتـدیـز عجـب مئهمـان منــی
قوْیـدۇز سـۇسـۇز اطفالیمـی، بۇ چؤلـده سرگهردان منـی
اؤلـدۆ تمـام یـاوهرلـهریـم، جــان وئــردی تئشنـه اکبـریـــم
گــۆل تـک سـوْلـۇبـدۇ اصغـریـم، بۇ چؤلده سرگهردان منی
ائـی قوْم-ی-کافـهر نئیلهییـب، آل-ی-پئیـهمبـهر سیزلــهره
اوْلادێنــێ تاپشێرمـایێـب، جـددیـم مۆکـهررهر سیــزلــهره؟
من صاحـب-ی-جوْرمـهم اگهر، نئیلیـب بۇ اصغــر سیـزلــره
بۇ غۆنچهی-ی-خندان ائدیب، چـوْخ دیدهسی گیریان منی
نهــر-ی-فــراتـی کــی آخــار، مهـریــهی-ی-زهــرا دگیــل؟
هــر ائــرثــه اوْلــادی مگـــهر، بیگــانــه دهن اولــی دگیـل؟
مـــن زاده-ی-خیــــرالنســـاء، زهــــرا آنـــام آیـــا دگیــــل؟
محــروم ائــدهرسیـز ائـرثیـدهن، ائـی قــوْم بی ایمان منی
شوقیلـه ائیلــهر تـرک-ی-جــان، چــون طالب-ی-دیدار اوْلان
جـوْر-وْ-جفــادهن اینجیمــهز، موشتــاق-ی-وصل-ی-یار اوْلان
بــۇ طئفلـه رحــم ائیلــهر یقیـن، حقــدهن گـؤزۆ بیــدار اوْلان
بــاری بـۇنـۇ سیــراب ائـدین، سیـز اؤلدۆرۆن عطشان منـی
جام –ی بلادن مست اوْلۇب، ترک ائتمیشهم دونیانی مـن
دونیانی تنــگ ائتمیـن منـی، وئـردیـم سیـزه بطهانی من
اهــل-وْ-عیالیمه قـوْیـۇن، مسکــهن ائدیــم صحـرانـی مـن
ائتـدیـز وطــهندهن دربئــدهر، ائــی لئشـگـهر اعــدا منــی
آیــا روادیـر صـرصـر-ی-ظۆلمیلــه ســوْلسـوْن گۆللـــهریم؟
دۆشسۆن جفای-ی-خاریلهن، دیلدهن هامێ بۆلبۆلـلهریم؟
وئـرسین بـۇ چـؤلده تئشنه جان، هم اکبریـم هم اصغریم؟
تــۆش ائیلـهدیز یـۆز مؤحنهته، هـر لحظه سیز هر آن منی
اینصـافـی دیــر آخسێــن بئلــه، تــۆم یـانــه بــــۇ آب روان
باخسێـن سـۇۇا قـان آغلاسێن، آل-ی-رسول ائی کوفییان
ائیلــهر بــو نوْعیلــه مگــهر، مئهمــانه حۆرمــهت میــزبــان
شرمـهنـدهی-ی-اهل-وْ-عیال، ائتدیـز عجـب عـدوان منـی
وار منـده طاقت ائیلهسـهز، هـر جوْروْ هر ظۆلم-وْ-سیتهم
عبــاسیمیـن ائتدیـز بـۇ گۆن، سـۇ اۆستـه قوْللارێن قلهم
بـۇ غـم کفایـهت ائیلـهمـهز، سێنـدێ بئلیـم یاتـدێ علهم
اوْل نامـداریـن مؤحنـهتــی، ائیلیــب قــدی چـوگـان منـی
جـددیم شبیهــی اوْغلـۇمـۇ، اؤلــدۆردۆز عطشان دوْیمادۇز
دامــاد الینــه ظـۆلمیلــهن، یاخـدیــز حنـا قــان دوْیمــادیـز
ائتـدیـز تمــام اصحـابیمـی، قـانینــه غلطـــان دوْیـمـادیــز
آخـهر بـۇ چـؤلـده ائیلـهسـهز، اؤز قانیمــه غلطــان منـی
بـزم-ی-عــزاده آغـلارام صۆبــح-وْ-مساء چــۆن عنـدلیب
گـؤگلـۆم زیـیارهت ایستیـری، ائت لۆطفیلهن یارب نصیب
سینــهوۇران، نؤوحـهدییـهن، دئلریشیلهن بۇ عنقــهریـب
زوار اوْلاق ائتمــه خجیـــل، یــا ارحـــم-وْ-رحمــان منــی
شاعر: دلریش
وئردون اخا بۇ چؤلـده، لـب تئشنـه جــان یارالــێ
ائی غوسلی قان یارالێ
گۆنلهر اؤنۆنده جیسمون، قالمێش عۇریان یارالێ
ائی غوسلی قان یارالێ
ائتسیـن نه چـاره زینب، بۇ بختی قــارا زینــب
تاپماز علاج زینــب، ائی غوسلی قان یارالێ
سینهنده یاره قارداش، گلمــهز نـدهن شـومــاره
ائیلیبلـــه پـاره-پــاره، یـــوْخ یـارهوه شـــومـــاره
ائی غوسلی قان یارالێ
گلدیـم کـی بلکـه بیـرده، نعشون چکیـم کناره
قلبیمده قالدێ حسرهت، ائی مئهریبان یارالێ
ائی غوسلی قان یارالێ
جــور-وْ-جفــادهن اعــدا، هــرگیــز دئمــه دوْیـۇبــلار
اهل-ی-حرهمی بیربیر سن تک حۆسئن سوْیۇبــلار
چــۆن مـوْرغ-ی-بـال بستـه، بـیآشییــان قـوْیۇبـلار
حئیـران چـؤلـۆ گـزهرلــهر، بـــیآشییـــان یـارالــــێ
ائی غوسلی قان یارالێ
بــۇ چـؤلده ظــۆلـم الیلــهن، پـرقاریمیـز پوْزۇلـدۇ
سنسیز قطـار-ی-زینب، شامه طرهف دۆزۆلـدۆ
قالدێم ویصاله حسرهت، الیـم سنـدهن اۆزۆلـدۆ
اوْلسـۇن بۇ اهل-ی-بئیتـه کیـم پاسبـان یارالێ
ائی غوسلی قان یارالێ
هانسێ موصیبهتیمدهن ائیلیـم، سنه شیـکایـهت
بیر یان غم-ی-فراقون، بیر یانـدا درد-ی-غـۆربـــهت
آیا روادی گؤرسیـن، زینـب بــۇ نـوعــی فـۆرقـــهت
قارداش دییهنده وۇرسۇن، شئمر-وْ-سنان یارالـێ
ائی غوسلی قان یارالێ
بیر یاندا باشدا قارا، لئیلایئ موضطهر آغلار
بیر یاندا نوْ عروسی، بییــار-وْ-یـاوهر آغـلار
بیر یانــدا امکلثــوم زار-وْ-مـوْکــهددهر آغـلار
اوْج ائیلـهییـب سمایــه، آه-وْ-فغـان یارالـێ
ائی غوسلی قان یارالێ
بیر لحظــه ایستیراحـهت، یــوْخ کوفییـان الینــدهن
طاق اوْلدۇ صبر-وْ-طاقهت، شئمر-وْ-سنان الیندهن
قــان آغــلارام همیشــه، بــۇ ساریبــان الینـــدهن
ائتـدی سیتـهملـه بــاجـۇن، چوْخ باغرێقـان یارالێ
ائی غوسلی قان یارالێ
کـرب-وْ-بـلاده قـارداش، دۆشــدۆ بــلایــه باشـۇن
وۇردۇلا اهـل-ی-کینـه، نـوک-ی-جیـدایـه باشـۇن
مۆشکۆلدو گئتسه امما، خلوهت سرایـه باشـۇن
اوْلسـا تنـــور ایچـینــده، گــر میهـمــان یــارالــێ
ائی غوسلی قان یارالێ
باشۇن جیداده گئتسه، بازار-ی-شامـه گللـهم
گر چێخسالار تمامهن، شاه اهلی بامه گللهم
آپارسا شئمر باشۇن، گر بزم-ی-عامـه گلـلهم
هـر یئـرده وار سنیلـه، بــۇ کـاریــوان یـارالـــێ
ائی غوسلی قان یارالێ
دلریش! حۆسئن قاپێسێ، دار-وْ-الامان اوْلۇبـدۇر
گۆن تک بۇنۇن شوعاعیع بیشک عیان اوْلۇبـدۇر
بۇ نـوحه بـزم-ی-غـمـده، وئـرد-ی-زبـان اوْلۇبـدۇر
وئردیـن عجب بۇ چؤلده، لب تئشنه جـان یارالێ
ائی غوسلی قان یارالێ
شاعر: دلریش
ائی پادیشاه-ی-ائنس-وْ-جان، قارداش حۆسئن گلدیم اوْیان
هئجرونده گؤگلۆم اوْلدۇ قان، قارداش حۆسئن گلدیم اوْیان
شامه گئدهنده جیسمیوی، عوْریان قوْیۇب گئتدیم حۆسئن
گۆنلهر اؤنۆنده قانووا، غلطان قوْیۇب گئتدیم حۆسئن
قوْیمادێلار دفن ائیلییهم، عدوان قوْیۇب گئتدیم حۆسئن
شئمرین جفاسیندهن امان، قارداش حۆسئن گلدیم اوْیان
شام-ی-غریبان تۇتماغا، قوْیمادێ قارداش اهل-ی-کین
شامه کیمین قان آغلادێم، بۇ نیسگیله ائی شاه-ی-دین
هانسێ موصیبهتدهن سنه، تقریر ائدیم تۇتماز دیلیم
بۇندان شیکایهت ائتمهرهم، ویرانه اوْلدۇ منزیلیم
چێخماز یادیمدان بۇ جفا، هرچند چوْخدۇر نیسگیلیم
گؤردۆم لبوندا خئیزهران، قارداش حۆسئن گلدیم اوْیان
آلسان خبر گئتدیم نئجه، شامه برادهر حالی سن
ائتدیله نه جور-وْ-جفا، بۇندان سراسر حالی سن
منزیل بئ منزیل نئیلهدی، اطفاله لئشگهر حالی سن
وۇردێلا قمچی هر زمان، قارداش حۆسئن گلدیم اوْیان
هر رهگذرده شامییان، جوخه بئ جوخه دۇردێلار
سنگ-ی-شماتهت له گؤیۆل، آیینهسین سێندێردیلار
بعضی دئدیلهر خارئجی، بعضیسی طعنه وۇردێلار
گه کف زنان، گه دف زنان، قارداش حۆسئن گلدیم اوْیان
سندهن سوْرا چوْخ یانمێشام، پروانه وار اوْدلارا من
گه کوفه ده گه شامیده، گزدیم حۆسئن آواره من
گه بزم-ی-عامه گئتمیشهم، گه کوچه-وْ-بازاره من
اوْلدۇم عجب بیخانیمان، قارداش حۆسئن گلدیم اوْیان
اهل-ی-حرم یئکسهر گلیب، ماه-ی-مدینه گلمهییب
راحهت ائدیب غمدهن اؤزین، اوْل بیقرینه گلمهییب
غۆربهت مزار، اؤلدۆ قێزون، نازلێ رقیه گلمهییب
وئردی قۇرۇ یئرلهرده جان، قارداش حۆسئن گلدیم اوْیان
شاعر: دلریش
ائی گئچهن ایکی قوْلۇندان، صاحیب-ی-علهم قارداش
شـامیــدهن گلیـب گئتسیـن، یثـریبــه حــرم قــارداش
ائی آتام علی اوْغلۇ، ائی وفالی قارداشێم
دۇر پوْزۇلدۇ پرقاریم، ائی رشید علهمداریم
بیز گلهنده یثریب دهن بۇ بلالی صحرایه
پاسبانیدی یوْلدا، سن بنات-ی-زهرایه
ایندی یوْخ اوْلا اکبر، سرپرست-ی-لئیلایه
قالمایێب منه محرهم، بیر نفهر خدهم قارداش
ائی آتام علی اوْغلۇ، ائی مه-ی-بنی هاشم
قئبلهگاه-ی-آمالێم، ائی وفالی قارداشێم
سن شهید اوْلان گۆندهن، قان اوْلۇبدۇ گؤز یاشێم
دمبئدهم گلیب موجه، گؤزلهریمده یم قارداش
تا بۇ غملی صحراده، تاپدێ ال سنه لئشگهر
قارداشێم حۆسئن اؤلدۆ، یاندێ خئیمهلهر یئکسهر
قالمادێ بنی هاشم، قێزلارێندا بیر معجهر
سؤیدۆ آل-ی-اطهاری، فرقهیئ ظؤلهم قارداش
هاشمیلهر اهل-ی-شامه، گؤر نه دستگیر اوْلدۇ
مه جبین بالا قێزلار، باش آچێق اسیر اوْلدۇ
پاسبان خاتونه، فرقهیئ شریر اوْلدۇ
سرو قددیمی ائتدی، بۇ قضیه خم قارداش
بۇ سفرده اندوهیم، گرچه چوْخ مزید اوْلدۇ
قددیمی بۆکهن امما، مجلیس-ی-یزید اوْلدۇ
بیر مقامه ایش چاتدێ، دۇرماغێم شدید اوْلدۇ
زیر-ی-تار-ی-قلبیمدهن، اوْلدۇ ناله بیم قارداش
قلبیمی بۇ نیسگیل چوْخ، گتدی محنت و درده
جان خرابه ده وئردی، بیر بالام قۇرۇ یئرده
حالینه باخێب تؤکدۆم، گؤزیاشێ روْخ-ی-زرده
قالدێ بیکفهن دوْخت-ی-شاه-ی-مؤحتهشهم قارداش
گنج-ی-عیصمهته مدفهن، اوْلدۇ کوْنج-ی-ویرانه
آل حیدرین اشکین، دؤندهریب بۇ غم قانه
اوْل گۆل ایله ویرانه، دؤندۆ بیر گۆلۆستانه
رشک ائدهر اوْ گۆلزاره، گۆلشهنه ارم-ی-قارداش
شاعر: سعدی زمان