ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
یا علی نام تو بردم نه غمی ماند و نه همّی
بابی انت و امـّی
گوئیا هیچ نه همی به دلم بوده نه غمّی
بابی انت و امّـی
تو که از مرگ و حیات این همه فخری و مباهات
علی ای قبله حاجات
گوئی آن دزد شقی، تیغ نیالوده به سمّــی
بابی انت و امّـی
گوئی آن فاجعه دشت بلا هیچ نبوده است
در این غم نگشوده است
سینه هیچ شهیـدی نخراشیـده به سُمّی
بابی انـت و امّـی
حق اگر جلوه با وجه اَتم کرده در انسان
کان نه سهل است و نه آسان
به خود حق کـه تو آن جلوه با وجه اتمـّی
بابی انت و امّـی
منکر عید غدیر خم و آن خطبه و تنزیل
کر و کور است و عزازیل
با کر و کور چه عید و چه غدیری و چه خمّی
بابی انت و امـّی
در تولا هم اگر سهو ولایت، چه سفاهت؟
اف بر این شم فقاهت
بی ولای علی و آل چه فقهی و چه شمّی
بابی انت و امـّی
تو کم و کیف جهانی و به کمبود تو دنیا
از ثری تا بـه ثریا
شر و شور است و دگر هیچ، نه کیفی و نه کمّی
بابی انت و امّـی
آدمی، جامع جمعیت و موجود اتم است
گر به معنای اعم است
تو بهین مظهر انسان، بـه معنای اعمی
بابی انت و امـّی
چون بود آدم کامل غرض از خلقت آدم
پس به ذریّه آدم
جز شما مهد نبوت نبود چیز مهمّی
بابی انت و امّـی
عاشق توست که مستوجب مدح است و معظّم
منکرت مستحق ذم
وز تو بیگانه نیرزد نه به مدحی نه بذمّی
بابی انت و امّـی
بی تو ای شیر خدا سبحه و دستار مسلمان
شده بازیچهی شیطان
این چه بوزینه که سرها همه را بسته به دمّی
بابی انت و امّـی
لشکر کفر اگر موج زند بر همه دنیا
همه طوفان همه دریا
چه کند با تو که چون صخره صمّا و اصمّی
بابی انت و امّـی
یا علی! خواهمت آن شعشعهی تیغ زر افشان
هم بدو کفر سر افشان
بایدم این لمعان دیده، ندانم به چه لمّی
بابی انت و امّـی
شاعر: مرحوم استاد شهریار
یا علی نام تو بردم نه غمی ماند و نه همّی
بابی انت و امـّی
گوئیا هیچ نه همی به دلم بوده نه غمّی
بابی انت و امّـی
تو که از مرگ و حیات این همه فخری و مباهات
علی ای قبله حاجات
گوئی آن دزد شقی، تیغ نیالوده به سمّــی
بابی انت و امّـی
گوئی آن فاجعه دشت بلا هیچ نبوده است
در این غم نگشوده است
سینه هیچ شهیـدی نخراشیـده به سُمّی
بابی انـت و امّـی
حق اگر جلوه با وجه اَتم کرده در انسان
کان نه سهل است و نه آسان
به خود حق کـه تو آن جلوه با وجه اتمـّی
بابی انت و امّـی
منکر عید غدیر خم و آن خطبه و تنزیل
کر و کور است و عزازیل
با کر و کور چه عید و چه غدیری و چه خمّی
بابی انت و امـّی
در تولا هم اگر سهو ولایت، چه سفاهت؟
اف بر این شم فقاهت
بی ولای علی و آل چه فقهی و چه شمّی
بابی انت و امـّی
تو کم و کیف جهانی و به کمبود تو دنیا
از ثری تا بـه ثریا
شر و شور است و دگر هیچ، نه کیفی و نه کمّی
بابی انت و امّـی
آدمی، جامع جمعیت و موجود اتم است
گر به معنای اعم است
تو بهین مظهر انسان، بـه معنای اعمی
بابی انت و امـّی
چون بود آدم کامل غرض از خلقت آدم
پس به ذریّه آدم
جز شما مهد نبوت نبود چیز مهمّی
بابی انت و امّـی
عاشق توست که مستوجب مدح است و معظّم
منکرت مستحق ذم
وز تو بیگانه نیرزد نه به مدحی نه بذمّی
بابی انت و امّـی
بی تو ای شیر خدا سبحه و دستار مسلمان
شده بازیچهی شیطان
این چه بوزینه که سرها همه را بسته به دمّی
بابی انت و امّـی
لشکر کفر اگر موج زند بر همه دنیا
همه طوفان همه دریا
چه کند با تو که چون صخره صمّا و اصمّی
بابی انت و امّـی
یا علی! خواهمت آن شعشعهی تیغ زر افشان
هم بدو کفر سر افشان
بایدم این لمعان دیده، ندانم به چه لمّی
بابی انت و امّـی
شاعر: مرحوم استاد شهریار