ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
وقت نشاط است-
بلبل خاموش!
نغمه برآور
شور به پا کن
گل بدر آمد
غصّه سرآمد
باغ، پر از غنچه شد جوانه برآمد.
مطرب بیدل!
وقت طرب شد
چنگ به برگیر-
نغمه ز سر گیر
قول و غزل را به شعر شاد برآمیز-
شور برانگیز-
روز مراد است-
گرم بهپاخیز
زخمه به تاری بزن ز ناله بپرهیز
زانکه زهر گوشه مژدهی ظفر آمد.
عاشقِ غمگین!
فصل بهارست
نرگس زیبا میان باغ، خمارست
باغ، پُر از دختران نادره کارست
صبح نشاط است
زیر درختان، طنین خندهی یارست
کار، به کام است
طرفه غزالان به دشت، مست نشاطند
وقت شکارست
دورهی غم رفت و فرصت دگر آمد.
ای دل خلوت گزیده ناله میاموز
شب سفری شد
روز امیدست
هر چه که باغ است از شکوفه سپیدست
موسم غم نیست
شادی عیدست
مژده ی فتح است-
وقت نویدست
لشکر شب رفت و قاصد سحر آمد.
ای مه طنّاز!
دشت و چمن از شکوفه رنگ به رنگ است
زود به پا خیز!
وقت چمیدن بود، نه جای درنگ است
گل به درختان برای نغمهی بلبل-
گوش به زنگ است
لاله و نرگس نگر که رُسته به کوه است
چشمهی جوشان ببین که در دل سنگ است.
سرو دلارام!
نازِ خرامت
چنگ بزن چنگ
دولت عشق و امید باد به کامت
شادنشین، شاد
سکّهی پیروزی زمانه به نامت
ای همه اقبال
مرغ سعادت نشسته بر لب بامت
نوش بکن، نوش
شهد سرور و شراب فتح به جامت
نغمه برآور
مرغ غزلخوان آرزوست به دامت.
ناز، بیا غاز
زلف فرو ریز
ما همه دلدادهایم یکدله برخیز
نازِ قیامت!
با لب شیرین خویش، گل بپَراکن
قصه فروخوان
جانِ همه عاشقان نثار کلامت
هر چه در اندام تست دلکش و زیباست
راست بگو راست، دل دهم به کدامت؟
عشقِ جهانی
ماهِ زمانی
کی به چنین جلوه در جهان بشر آمد؟
ای همه شادی!
با همه عالم بگو که ماه بر آمد
ای همه لبخند!
با لب شیرین بگو که غم سپری شد
غصه سر آمد
مرکب شور و نشاط از سفر آمد.
شاعر: مهدی سهیلی، کتاب در خاطر منی
سبز و آبی و کبود
با بنفشهها نشستهام
سالهای سال
صبحهای زود
در کنار چشمهی سحر
سر نهاده روی شانههای
یکدگر
گیسوان خیسشان به دست باد
چهرهها نهفته در پناه سایههای شرم
رنگها شکفته در زلال عطرهای گرم
میترواد از سکوت دلپذیرشان
بهترین ترانه
بهترین سرود
مخمل نگاه این بنفشهها
میبرد مرا سبکتر از نسیم
از بنفشهزار باغچه
تا بنفشهزار چشم تو
که رُسته در کنار هم
زرد و نیلی و بنفش
سبز و آبی و کبود
با همان سکوت شرمگین
با همان ترانهها و عطرها
بهترین هر چه بود و هست
بهترین هر چه هست و بود
در بنفشهزار چشم تو
من ز بهترین بهشتها گذشتهام
من به بهترین بهارها رسیدهام
ای غم تو همزبان بهترین
دقایق حیات من
لحظههای هستی من از تو پر شدهست
آه
در تمام روز
در تمام شب
در تمام هفته
در تمام ماه
در فضای خانه، کوچه، راه
در هوا، زمین، درخت، سبزه، آب
در خطوط درهم کتاب
در دیار نیلگون خواب
ای جدایی تو بهترین بهانهی گریستن
بی تو من به اوج حسرتی
نگفتنی رسیدهام
ای نوازش تو بهترین امید زیستن
در کنار تو
من ز اوج لذتی نگفتنی گذشتهام
در بنفشهزار چشم تو
برگهای زرد و نیلی و بنفش
عطرهای سبز و آبی و کبود
نغمههای ناشنیده ساز میکنند
بهتر از تمام نغمهها و سازها
روی مخمل لطیف گونههات
غنچههای رنگ رنگ ناز
برگهای تازه تازه باز میکنند
بهتر از تمام رنگها و رازها
خوب خوب نازنین من
نام تو مرا همیشه مست میکند
بهتر از شراب
بهتر از تمام شعرهای ناب
نام تو اگر چه بهترین سرود زندگی است
من ترا به خلوت خدایی خیال خود
بهترین بهترین من خطاب
میکنم
بهترین بهترین من
شعر: فریدون مشیری
بخند تا که شبم را پر از ستاره کنی
تبسّم تو دلم را ستاره باران کرد
رسم به ماه، اگر خندهی دوباره کنی
به دانه دانهی اشکم نگاه کن ای ماه
که از ستاره فزون است اگر شماره کنی
به عشق، در برت آیم اگر اجازه دهی
به شوق، جان بسپارم اگر اشاره کنی
عقیقِ بوسه به لبهای من، نگینِ وفاست
نهم به لالهی گوشت که گوشواره کنی
شاعر: مهدی سهیلی، کتاب در خاطر منی