اهالی روستایی را ۲۰سال پیش بعلت وجود معدن از روستا خارج و روستا را تخریب کرده اند و اخیراً مسئولین معدن بعلت گسترش معدن درصدد نبش و انتقال اموات آنان به محلی دیگر هستند و اهالی روستا به هیچ عنوان راضی به این امر نمی باشند. آیا با توجه مدت زمان یاد شده نبش و انتقال قبور آنان جایز است؟ با توجه به اینکه نام و نشان تعداد زیادی از قبور نیز از بین رفته تکلیف چیست؟
پاسخ معظم له:
بسمه تعالی
نبش قبر جايز نيست، مگر اينكه یقین داشته باشيد هرچند با گذشت مدت زياد جسد باقی نمانده باشد كه در اين صورت نبش مانعی ندارد و گرنه جایز نیست؛ و به علاوه تغيير موقوفهای که برای قبرستان مؤمنين میباشد، جايز نيست.
شواهد حاکی از ریزش یکی از پله های نزدیک قبرستان سونگون.
تحرکات مشکوک در اطراف آرامگاه سونگون
ه امید روزی که عمل به احکام نورانی اسلام مایه آرامش و تسلی خاطر همه مسلمین باشد و هیچ کسی از روی ناآگاهی و یا خدای ناکرده در اثر دنیاطلبی و انحراف دل مسلمانی را به درد نیاورد، چند صباحی است که اهالی روستای سونگون که همه بر تضییع حقوق آنها در گذشته و امروز واقفند در خصوص احتمال تخریب قبرستان آنها توسط عده ای در رنج و نگرانی مبرم به سر می برند و با وجود هشدارهای شفاهی و کتبی به مسئولین معدن مس سونگون هنوز تصمیمی جدی از سوی مسئولین جهت تعیین تکلیف این قبرستان که طبق سند منتشره در نشریه "عصر مس" در مسیر طرح معدن قرار دارد، اتخاذ نشده است. در این میان نگرانی اصلی اهالی احتمال تعرض به قبرستان سونگون در راستای تفکر داعشی مبتنی بر بی احترامی به قبور شیعیان می باشد. حال از همه مسئولین انقلابی و اهالی سونگون تقاضا می شود با جدیت پیگیرانه تحرکات اخیر در اطراف قبرستان سونگون را پیگیری نمایند و در اسرع وقت نسبت به اطلاع رسانی کتبی و یا حضوری خدمت مقام معظم رهبری (دامت برکاته) و نماینده ایشان در استان آذربایجان شرقی و مسئولین منطقه ای اقدام نمایند تا از احتمال هرگونه حرکت ارتجاعی جهت تخریب قبرستان سونگون که محل واقع آن همانند اراضی "دره بوغازی" بدون هرگونه ارتباط مالکیتی به هیچ ارگان دولتی ملک مشاع و معامله نشده اهالی سونگون میباشد، به عمل آید.
رضا نیازمند علیرضا بهداد: از یک سال پیش تا کنون سلسله گفتوگوهایی را با دکتر رضا نیازمند، در قالب «طرح تدوین تاریخ شفاهی اقتصاد ایران» انجام داده و تا کنون بیش از ۲۰ ساعت نوار از خاطرات او را ضبط کرده و بخشی از آن را در مجله تجارت فردا به چاپ رساندهایم. او بنیانگذار شرکت ملی مس است و معدن بزرگ سرچشمه را در دهه ۵۰ بازگشایی کرده است. خاطراتی که میخوانید به قلم خود استاد نیازمند نوشته شده است. داستان بومیان مس سرچشمه و چگونگی زندگی آنان را سال گذشته در منزل ایشان ضبط کردیم که پس از پیادهسازی به مذاقشان خوش نیامد و گفت که میخواهم خودم این داستان را بنویسم.
رضا نیازمند علیرضا بهداد: از یک سال پیش تا کنون سلسله گفتوگوهایی را با دکتر رضا نیازمند، در قالب «طرح تدوین تاریخ شفاهی اقتصاد ایران» انجام داده و تا کنون بیش از ۲۰ ساعت نوار از خاطرات او را ضبط کرده و بخشی از آن را در مجله تجارت فردا به چاپ رساندهایم. او بنیانگذار شرکت ملی مس است و معدن بزرگ سرچشمه را در دهه ۵۰ بازگشایی کرده است. خاطراتی که میخوانید به قلم خود استاد نیازمند نوشته شده است. داستان بومیان مس سرچشمه و چگونگی زندگی آنان را سال گذشته در منزل ایشان ضبط کردیم که پس از پیادهسازی به مذاقشان خوش نیامد و گفت که میخواهم خودم این داستان را بنویسم. او در سن ۹۳ سالگی پای لپتاپش نشسته و این داستان را برای ما روایت کرده است. معاون وزیر اقتصاد در دهه ۴۰ و بنیانگذار شرکت ملی مس ایران
داستان بومیان ناحیه سرچشمه - ناحیهای که ۵۰ سال قبل اگر بزرگترین ذخیره مس جهان را نداشت حتما دومین ذخیره مس جهان را در دل داشت - نهتنها داستانی شیرین و خواندنی است بلکه الگویی است برای موارد مشابه و چگونگی برخورد با مردمی که در نهایت فقر و سختی - در یک نقطه دور افتاده کشور ما- زندگی میکردند و نمیدانستند که زیر پای آنان گنجی خوابیده که میلیاردها دلار ارزش دارد.
فکر نمیکنم کسی جز راقم این سطور از جزئیات این داستان خبر داشته باشد. بدین جهت بر آن شدم که در این دوران آخر عمر، تا دیر نشده این داستان را بنویسم، باشد که در راستای تاریخ مس سرچشمه باقی بماند و شاید الگویی شود برای طرز برخورد با وقایع مشابه در مواقع دیگر.
سرچشمه کجاست
سرچشمه ناحیهای کوهستانی و مرتفع است در استان کرمان که بین سیرجان و رفسنجان واقع شده و یکی از بزرگترین ذخایر مس جهان را در دل خود جا داده است.
مهندس انتظام (علی انتظام، دارنده گواهی کشف معدن مس سرچشمه) و مهندس خادم (نصراله خادم، بنیانگذار سازمان زمین شناسی ایران و رئیس این سازمان از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۳) از افرادی بودند که رضا شاه طبق روال هرسالش که صد نفر دیپلمه را به هزینه دولت به اروپا - خصوصا فرانسه - میفرستاد، آنها را هم به کشور فرانسه فرستاده بود و در مدرسه معدن تحصیل کرده و مهندس شده بودند. بین محصلینی که رضا شاه به اروپا فرستاد بیشترشان مهندس معدن شدند و برگشتند. دلیل اینکه بیشتر دانشجویان رشته معدن را خوانده بودند، این بود که رضاشاه میخواست یک کارخانه ذوبآهن در ایران بسازد و همه آنها را در معادن زغال و سنگآهن جهت تامین سوخت و مواد اولیه این کارخانه ذوبآهن بهکار گمارد. این محصلین پس از برگشت همه در اداره کل معادن مشغول کار شدند ولی در سال ۱۳۲۰ که متفقین به ایران حمله کردند، رضا شاه استعفا داد و به جزیره موریس تبعید شد و ماشینآلات کارخانه ذوبآهن هم هنگام حمل به ایران - در دریای مدیترانه - توسط متفقین ضبط و موضوع تاسیس کارخانه ذوبآهن به کلی مرتفع شد، در نتیجه عده زیادی از این محصلین، گرچه در اداره کل معادن استخدام بودند و حقوقشان را هم میگرفتند ولی عملا بیکار بودند.
برادران رضایی که بودند؟
از طرف دیگر چون جنگ جهانی دوم شروع شده بود قیمت فلزات اساسی مانند آهن و مس و سرب و نیکل در بازار جهانی بالا رفته و عدهای سرمایهداران در ایران علاقهمند به سرمایهگذاری در این معادن شدند که مشهورترین آنها برادران رضایی بودند.برادران رضایی معمولا به چوپانهایی که سنگهای رنگین پیدا کرده و برای آنها میآوردند، انعام خوبی میدادند، تا اینکه چوپانی از ناحیه کرمان مقداری سنگ سبز و آبی رنگ برای محمود رضایی آورد و انعامش را گرفت. محمود رضایی سنگها را به مهندس انتظام و مهندس خادم نشان میدهد و آنها گفتند که اینها سنگ معدن مس است. رضایی از آنها میخواهد که با آن چوپان به محل بروند و ناحیه را شناسایی کنند و نتیجه را به او اطلاع دهند. وقتی این مهندسین به محل میروند ملاحظه میکنند که یک چشمه در آنجا وجود دارد که سنگهای کف آن همه آبی رنگ است چنانکه گویی آب چشمه آبی رنگ است.
مهندس انتظام که در شناخت دورانهای زمین شناسی زیاد کارکرده بود تشخیص میدهد که این ناحیه متعلق به دوره Eocen _ Miocen است و میتواند معدن بزرگی از ذخایر مس پورفیری در دل داشته باشد.در آن زمان معادنی که در ایران کشف شده و استخراج میشد همه از نوع رگهای بودند ولی این معدن رگهای نبود.در معادن رگهای کار استخراج آسانتر است، بهزودی کارگران یاد میگیرند که رگههای معدنی را پیدا کنند و آنها را استخراج کنند ولی در باره معدن پروفیری هیچگونه اطلاع و سابقهای در ایران موجود نبود. وقتی این مهندسین موضوع را به رضایی خبر میدهند او برای استخراج مس در این ناحیه اقدام میکند ولی بهزودی میفهمد که استخراج مس از این ناحیه هم پر خرج است و هم دانش فنی پیشرفتهای لازم دارد که در ایران موجود نیست. به این جهت دنبال یک سرمایهگذار اروپایی میگردد تا او سرمایه و دانش فنی را بیاورد تا اینکه شرکت سلکشن تراست انگلیسی حاضر به مشارکت در این کار میشود و قراردادی با رضایی منعقد میکند و در شرکتی که رضایی برای این کار تشکیل میدهد ۳۰ در صد سهام به آن شرکت واگذار میشود.
آغاز بررسیهای «سلکشن تراست»
شرکت سلکشن تراست مشغول بررسی این معدن میشود و چندین چاه اکتشافی میزند و نشان میدهد که ذخیره این معدن بسیار بزرگ است و تامین سرمایه لازم برای استخراج این معدن از عهده آن شرکت خارج است.
سلکشن تراست به ناچار به بانکهای انگلیس و آمریکا مراجعه میکند ولی هیچکدام حاضر به قبول این ریسک نمیشوند و کار سلکشن تراست متوقف میشود. در این دوره بود که سازمان اوپک تشکیل شده بود، قیمت فروش نفت بالا رفته بود و ممالک نفتخیز منجمله ایران همه پولدار شده بودند.برادران رضایی دست به دامان هویدا، نخستوزیر وقت میشوند که دولت ایران به آنها کمک کند. هویدا هم طبق روال خودش موضوع را به شاه گزارش میدهد. شاه میگوید رضایی کار را به دولت تحویل دهد و هزینههایی که او و شرکت سلکشن تراست کردهاند توسط دولت پرداخت شود و دولت راسا عملیات استخراج و تبدیل مواد معدنی به مس خالص را بهعهده بگیرد.
من و دستور شاه
در همین موقع شاه به من دستور داد که شرکت دولتی مس سرچشمه را تشکیل دهم و من را بهعنوان مدیرعامل و رئیس هیاتمدیره آن شرکت منصوب کرد. در نتیجه محاسبه و پرداخت هزینههایی که رضایی و شرکت سلکشن تراست کرده بودند به من محول شد.
من هم ناچار شدم چند هفته در تهران بمانم و بهصورت هزینههای انجام گرفته توسط رضایی رسیدگی و حساب اورا پرداخت کنم. ولی محمود رضایی (برادر بزرگ) به شاه شکایت کرد که هزینههای ما پرداخت شد ولی ما از بابت کشف ۴ میلیون تن مس که چند صد میلیون دلار ارزش دارد چیزی دریافت نکردهایم. شاه هم دستور داد، آقای مهندس اصفیا (نایب نخستوزیر) باضافه وزیر صنایع و معادن، وزیر کار و امور اجتماعی، وزیر دارایی، مدیرعامل سازمان برنامه و رئیسکل بانک مرکزی به ادعای جدید برادران رضایی رسیدگی و نظر خود را گزارش دهند.
این هیات در جلسات متعدد به ادعای برادران رضایی رسیدگی کرد و تمام مدارک اکتشافهای سلکشن تراست را هم خواست و رسیدگی و کشف حداقل ۴۰۰ میلیون تن سنگ مس با عیار ۲۱/۱ را تایید کرد و گزارش جامعی به شاه داد.
شاه اقلام مختلف پیشنهادها را شخصا با حضور مهندس اصفیا (نایب نخستوزیر) و مهندس فرخ نجمآبادی (وزیر صنایع و معادن) یکایک رسیدگی و دستوراتی درباره پرداخت به رضایی صادر میکند.
وقتی که محمود رضایی از تصویب پرداختهای فوق اطلاع پیدا کرد مجددا نامه اعتراضآمیزی به شاه نوشت و اظهار کرد که حقوق او در این تصمیم رعایت نشده است. شاه که انتظار سپاسگزاری از برادران رضایی داشت از این اعتراض عصبانی شد و پیغام داد «اگر رضایی به آنچه تصویب کردهام رضایت ندهد صنعت مس را مانند صنعت نفت ملی اعلام خواهم کرد.» با این تهدید شاه رضایی ساکت شد و غائله خوابید و من توانستم افکارم را متوجه مدیریت این معدن بزرگ کنم، کاری که در آن هیچ تجربه و دانشی نداشتم.
اولین بازدید از سرچشمه
طبیعی است که اولین کار من در مس سرچشمه رفتن به معدن و دیدن ناحیه سرچشمه بود. از قاسم رضایی خواستم یک نفری که محل را میشناسد همراه من بفرستد تا او راهنمای من باشد.
آن شخص آمد، بلیت هواپیما خریدیم و به کرمان پرواز کردیم و از آنجا با یک اتومبیل سواری به طرف رفسنجان رفتیم. پس از استراحت کوتاهی در رفسنجان قرار شد با یک جیپ لندرور به سرچشمه برویم.
راه طولانی، در حدود ۵۰ یا ۶۰ کیلومتر بسیار نا هموار و با شیب زیاد و پر از چالهچوله را پیمودیم، از کوههای متعدد گذشتیم تا به محوطهای وسیع و تقریبا مسطح و شش هزار پا بالاتر از سطح دریا رسیدیم.
در قسمتی از این زمین جوی آبی بود سبزرنگ، که کمی از آب برداشتیم ولی آب سبز نبود و معلوم شد جدار این جوی آب سنگها آبی و سبز رنگ شدهاند که خود علامت وجود مس در این ناحیه بود.
در این ناحیه درختان گردوی بزرگی که نشانه قدمت آنها بود وجود داشت. در اینجا همه چیز عجیب و غریب بود که عجیبترین آن ساکنان بومی این ناحیه بودند. به وضوح دیده میشد که آنها از نژاد دیگری هستند. چهرهها سیاه رنگ موهای آنها سیاه مجعد. بدنها لاغر و استخوانی، از ما میترسیدند و خود را مخفی میکردند.
حیوان مورد علاقه آنها بز بود با موهای بلند. من این نژاد از بزها را میشناختم، حیوانی است خودکفا که هیچگونه احتیاجی به آدم ندارد. خودش غذای خودش را مییابد و میخورد و به صاحبش شیر و گوشت میدهد. یگانه مواظبتی که لازم دارد این است که در زمستانها لانه گرمی داشته باشد. به این جهت بومیان آنجا خانهها یا بهتر بگویم لانههایی درست کرده بودند که خودشان و بزشان باهم در آن لانهها زندگی میکردند.
بومیان این خانهها - یا لانهها- را «کپر» (با فتح کاف و پ) میگفتند و آن عبارت بود از یک چاله دایرهای شکل به عمق نزدیک به یک متر و مساحت حدود سه مترمربع، که روی آن را با شاخههای درختان گردو، بهصورت مخروطی شکل و آن را با شاخه و برگ درختان گردو پوشانده بودند. در یک طرف این کپر راهی بود برای ورود اعضای خانواده و بزها. در زمستانها حرارت بدن بزها این کپر را گرم میکرد.
این بومیان تنپوشی داشتند که یا از کهنهفروشی شهر رفسنجان خریده و یا خودشان از پوست بز درست کرده بودند.
محصولات این ناحیه در درجه اول گردو بود، که عدهای از شهر رفسنجان و سیرجان میآمدند و میخریدند یا با اجناسی مانند چاقو و تبر و لوازم پخت غذا یا لباس تعویض میکردند.
این بومیان برخی زمینها را بیل میزدند و سبزیهای مختلف و نوعی غلات میکاشتند و این به اضافه شیر و گوشت بز - غذای آنها بود.
برخی از این بومیان به رفسنجان و سیرجان هم رفت و آمد داشتند و کمی زبان فارسی یاد گرفته بودند، به طوری که برخی لغات زبان فارسی بین آنها متداول شده بود.
دیدن این بومیان از دیدن معدن عظیمی که میلیونها دلار مس در دل دارد و اطراف این جلگه را پوشانده است برای من جالبتر بود. در حقیقت این بومیان اطلاع نداشتند که در وسط خروارها طلا زندگی میکنند. در نظر اول من به راحتی میتوانستم تصور کنم که بهزودی این بومیان را باید از سرزمین آبا و اجدادشان بیرون کنم و شهری به نام شهر مس در اینجا بسازم، صدها مهندس و هزاران تکنسین و کارگر به شهر مس بیایند تا سنگ مس را استخراج کنند و ذوب کنند و تصفیه کنند و بفروشند و ثروت زیادی از این عملیات حاصل کنند.
گرچه بهزودی این کار انجام میگرفت و این «کپر» نشینان هم از این زندگی مشقت بار رهایی مییافتند و در رفاه خیلی بیشتر زندگی میکردند ولی فکر خراب کردن زندگی این بومیان من را ناراحت میکرد. ولی چه میشد کرد به هم زدن آرامش این بومیان از وظایف من بود. با کوله باری از غم به تهران برگشتم در تمام راه خراب کردن کپرهای این بومیان و به هم زدن آرامش زندگی آنها چون پرده سینما از مقابل چشمم میگذشت تا اینکه در راه به خود گفتم: «تو وظیفه داری به هر صورت که شده تامین زندگی بهتر برای این بومیان را تا روزی که زنده هستند هرگز از یاد نبری و استخراج تنها مس و به دست آوردن میلیونها دلار نباید تورا لحظهای از این وظیفه غافل کند.»
ادامه داستان در قسمت ادامه مطلب
فایل پی دی اف کامل داستان کوچ بومیان مس سرچشمه را می توانید از لینک زیر دانلود نمائید.
🤔 سونگون به نام چه کسانی؟!!!! و به کام چه کسانی است؟!!!!
🇮🇷 از زمان تخلیه روستای سونگون در سال 1372 تاکنون گاهی رویدادها و برخوردهایی بوده است که هر کدام به نوبه خود قابل توجه بوده است از جمله عدم رضایت برخی اهالی به تخلیه و خروج از روستا و عدم دریافت مبلغ پرداختی زمینهای زراعی و مسکونی تا به امروز(خانواده های رضانژاد- قدیری- زارع- پورنامور) ، عدم استخدام جوانان سونگون در سرزمین اجدادی خود و... اما آنچه که در زمانهای متاخر قابل توجه است بی احترامی به قبرستان سونگون و تهدید به خرابی آن از سوی مسئولین معدن مس سونگون می باشد و ماجرا هم از زمانی آغاز شد که مدیریت معدن در سال 92 طی اقداماتی خواستار برچیدن قبرستان اهالی سونگون از معدن مس سونگون شد و در پی آن طی چندین جلسه گفتگو با ریش سفیدان روستای سابق سونگون مدیر عامل سابق معدن مس سونگون مدعی بود که مسئله انتقال قبرستان سونگون در جهت جلوگیری از ریزش قبرستان به دره و ایجاد بی احترامی به قبور آنها انجام می یابد و الا محل قبرستان در مسیر عملیات معدنی قرار ندارد و برای معدن مس سونگون فاقد اهمیت بهره برداری موادمعدنی و ارزش اقتصادی است و هدف فقط حفظ حرمت درگذشتگان سونگون است.!!! 👨✈️ آقای مدیر عامل با این توضیحات منصفانه هزار و یک دلیل می آورد که محل واقع شدن قبرستان که بصورت مشاع از طرف اهالی روستای سونگون برای این امر تخصیص یافته بود و معامله ای در حین تخلیه روستا در مورد آن صورت نگرفته بود، برای معدن فاقد ارزش است اما خطر ریزش همواره وجود دارد، فارغ از آنکه بارها چند نفر از اهالی سونگون با آگاهی از فعالیت بی مورد چندین بولدزر در اطراف قبرستان از ادامه روند تخریبی جلوگیری کردند و جهت برچیدن این قبرستان این آقا با وعده صرف هزینه هایی با عناوین مختلف عمرانی و ... حاضر به صرف هزینه هایی برای اشخاص به اصطلاح دست اندر کار به غیر از خود اهالی بومی بوده است حتی در همین ایام زمین عمومی اهالی روستای سونگون موسوم به "قره یارپاخلیق" که در زمان تخلیه جهت احداث روستای جدید سونگون تخصیص یافته بوده و مبلغ آن باز بصورت مشاع حق اهالی سونگون بوده و هنوز به دلیل عدم احداث چنین محلی مبلغ آن بصورت مشاع به اهالی پرداخت نشده اقدام به تخریب کروکی آن کردند فارغ از آنکه مطمئناً حق به حق دار خواهد رسید و مسلماً زمین های "قره یاپاخلیق" جزء زمینهای فروخته نشده اهالی سونگون به شرکت مس سونگون می باشد که هر گونه فعالیت معدنی در آن شرعاً و اخلاقاً کار درستی نیست. با توجه به اصل مسئله بالاخره مدت زیادی نکشید که دم خروس، قسم حضرت عباس(ع) آقای مدیر عامل سابق را زیر سوال برده و رساله مکتوب صنعت مس ایران تحت عنوان "عصر مس" طی چاپ شماره 71 اردیبهشت و خرداد صفحه 121 پرده از واقعیت برداشت و نشان داد که نه تنهامجتمع اداری معدن سونگون بلکه قبرستان سونگون هم در مسیر عملیات معدنی واقع شده و در صورت عدم جابجایی به موقع آن، اجرای طرح معدنی با مشکل روبرو خواهد شد. 🔲 حال که خواسته اهالی سونگون از زبان یک نشریه ی معدنی به گوش می رسد، کدام وجدان آگاه قبول می کند که یک مسئول معدنی در سطح مدیر عامل با دور و برش همه تلاش خود را در این راستا قرار دهد که حقوق ضایع شده مردمی بومی دوباره ضایع شود و از معدنی با این مقیاس به هر طریقی هزینه شود تا حقوق اهالی آن استیفا نشود؟؟؟
گریزی به ثبت نظر یکی از مسئولین معدن درج شده در بخش نظرات وبلاگ به مطلب "غربت مردگان سونگون"
🔲 کدام انسانی که به انسانیت معتقد باشد، می تواند قبول کند که معدنی همانند معدن مس سونگون با چنین در آمدی باشد ولی جوانان بومی آن که اجدادشان عمر خود را در آن صرف کرده اند امروزه در تبریز و سایر شهرستانها به کارهای روزمزد و بخورونمیر رو بیاورند و حق ورود به وطن خود را نداشته باشند؟؟؟ 🔲 آیا وقت آن نرسیده است که مسئولین فعلی که به حق و حقوق اهالی روستای سونگون واقفند به خود بیایند و بدانند که نباید به مقصد این بار کج زیاد هم امیدوار بود و اگر روزی کارکنانی که محل درآمدشان این معدن است از آستین یک فرزند ناخلف بیرون بیاید چه بسا نتیجه لقمه حرامی است که غصبا حاصل شده است؟؟؟ 🔲 امیدواریم هر کسی که به سهم خود و با ندای وجدان خود که می تواند اقدامی در جهت رفع ظلم مذکور و ابداع روشی در جهت شفافیت و احقاق حق و نهایتاً ایجاد روابط دوستانه و در فضای آکنده از حسن همکاری بوجود آورد تا خداوند به روزیشان برکت و به راهشان نورانیت ببخشد. والسلام.