اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر
اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر

عطار، شاعر نامدار ناشناخته!

شیخ فرید‌الدین محمدبن ابراهیم، مشهور به «عطار نیشابوری»، در شمار نامدارترین و تأثیرگذارترین شعرا و عرفای بزرگ و ممتاز ادب پارسی است که آثار وی از دیرباز تا کنون همواره مورد رویکرد صاحبدلان و اصحاب خرد و اندیشه قرار داشته است.

عطار، شاعری متفکر و دردمند است که دارای ذهنی نقاد و پرسشگر و جانی شیفته و ناآرام است. از این رو حیات او سرشار است از طلب و حرکت. به همین خاطر، همراهی با پیر فرزانه‌ای چون او که به چندین و چند هنر آراسته است، گام نهادن در طریق سفری است سرشار از زیباترین جلوه‌های معنوی و عرفانی. چنان که جناب استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، عطار را شاعر سفرهای روحانی دانسته‌اند.

در خصوص زندگی و احوال عطار، اطلاعات چندانی به آیندگان نرسیده است و آنچه که از او، از درواز‌ه‌های زمان عبور کرده، آینده‌ای از واقعیت و افسانه است و به نظر می‌رسد دوستداران عطار گاه در ترسیم سیمای او به غلّو متوسل شده‌اند؛ بی‌آنکه عنایتی به این حقیقت داشته باشند که عطار آنقدر بزرگ هست که به چنین ستایش‌ها و مبالغه‌ها بی‌نیاز باشد.

«عطار، علوم زمان خود را، فقه، حدیث، تفسیر، فنون ادبی، حکمت، کلام، طب و نجوم می‌دانست و به اقتضای پیشه‌ی خود در گیاه‌‌شناسی بصیرت داشت و خواص داروها را می‌شناخت».

عطار، گاه در لابلای آثار خویش، درباره‌ی زندگانی و احوال خود نیز سخن گفته است که به عنوان مثال می‌توان به طبابت و میزان آگاهی او از علوم زمانه‌اش آگاهی یافت؛ چنان‌که در «اسرارنامه» داستانی از طبابت خویش نقل می‌کند و یا در مقدمه‌ی «مصیبت‌نامه» پیشگفتاری در شرح وظایف الاعضا دارد.

آنچه از چنین اشارت‌هایی استفاده می‌شود این که عطار در زمینه داروسازی و پزشکی بسیار مشهور بوده و مراجعات مردم برای معالجه، چنان فراوان بوده که خود در این باره گفته است:

به داروخانه پانصد شخص بودند

که در هر روز نبضم می‌نمودند

هرچند که برخی، به کار بردن چنین رقمی را از سوی عطار اغراق‌آمیز دانسته‌اند؛ اما تردیدی وجود ندارد که عطار در زمانه‌ی خویش از عالمان طراز اول مورد توجه و وثوق بوده است.

بی‌گمان، عطار در زمره‌ی یکی از بزرگترین نوابغ بشریت قرار دارد که به جمیع علوم عصر خویش احاطه داشته و در این زمینه به صورت علمی و عملی فعایت‌های گسترده و مؤثری داشته است.

پیرامون آثار عطار، تذکره‌نویسان هر یک سخنی گفته‌اند؛ چنان‌که رضا قلی‌خان هدایت 190، قاضی نوراله شوشتری 114 و دولتشاه 40 کتاب به او نسبت داده‌اند که استاد بدیع‌الزمان فروزانفر چنین اعداد و ارقامی را بیرون از تحقیق می‌دانند. هرچند که عطار بسیار پر کار بوده و خود نیز خویش را «پرگوی» و «بسیارگوی» خوانده است.
البته این نکته را نیز نباید از خاطر دور داشت که در نتیجه حمله‌ی ویرانگر و فاجعه‌آفرین مغول‌ها به ایران- که بنا به قولی در این هجوم وحشیانه، عطار نیز به شهادت رسیده است- بسیاری از آثار مکتوب، از جمله آثار عطار نیز نابود و یا در طی دوران دستخوش تاراج زمان شده است.

با این حال آنچه که از عطار برای آیندگان به یادگار مانده، بیانگر وسعت‌نظر، دانش کم نظیر و عمق اندیشه‌ای دارد که به راستی شگفت‌انگیز و اثربخش بوده است.

اگرچه بیشتر، عطار به عنوان شاعری عارف مسلک اشتهار یافته است؛ اما جایگاه و مرتبه‌ی این شخصیت بزرگ را تنها در این حد و حدود نباید محدود و منحصر دانست؛ زیرا عطار در تمامی علوم عصر خویش صاحبنظر بوده و به علاوه در زمینه‌های دیگر نیز اطلاعاتی را فراهم آورده که گاه چه بسا آنچه او گفته یا به رشته‌ی تحریر در آورده، یگانه منبع و ارزشمندترین سند پیرامون شخص، اشخاص، فرقه‌ها و یا موضوعاتی است که به عصر او مربوط است و یا این که به روزگار او نـــزدیک بوده و او به سبب مطالعه‌ی نسخه‌های نزدیک‌تر به زمان وقوع، به آن وقوف داشته است و این نسخ بعدها از بین رفته است.

کتاب ارزنده‌ی «تذکره الاولیاء» یکی از آثار ارزنده عطار است که علاوه برآن که یک شاهکار ادبی در حوزه نثر پارسی است، در زمینه‌ی شرح حال نویسی و بیان دقایقی از اوضاع و احوال عرفانی نامدار آن عصر نیز مرجعی گران‌بها و قابل استناد است.

علامه قزوینی «تذکرهًْ‌الاولیاء» را اثری دارای تأثیر بسیار قوی، بسیار عظیم و عدیم النظیر به لحاظ سادگی و شیرینی در بالاترین درجه برشمرده است.

اثری که با ذکر قریب به یکصد تن از بزرگان، مشایخ و عرفای ایران و اسلام همراه است و با ذکر ابن محمدجعفر الصادق(ع) آغاز و با ذکر امام محمدباقر(ع) به پایان می‌رسد.

عطار، شاعر دین باور و پایبند به اخلاق است. او بسیاری از آثار و اشعار خود را با ذکر پروردگار یکتا آغاز کرده و به انجام می‌رساند. به علاوه، بسیاری از اشعار او با الهام از آیات قرآن کریم سروده شده، و یا از احادیث و روایات سرچشمه گرفته است.

بزرگترین و شاخص‌ترین اثر ادبی عطار را «منطق‌الطیر» به شمار می‌آورند که اثری منظوم، رمزگونه و تمثیلی در 4600 بیت است و عطار آن را با توحید آغاز و در فناء فی‌الله به پایان آورده است.

این کتاب که به دیگر زبان‌های جهان نیز برگردانده شده، اثری جذاب، عمیق و بسیار هوشمندانه‌ است که به نحو اعجاب انگیزی مخاطب را با خویش همسفر می‌سازد و به لحاظ بهره‌گیری از سمبولیسم و نگاه ژرف شاعر، از دیر هنگام مورد تحسین و تمجید سخنوران و عطار پژوهان قرار داشته است.

«پروفسور هلموت ریتر» پژوهشگر و از عطار پژوهان نامدار غربی که به شدت علاقه‌مند به عطار بوده و به این سبب کتاب «دریای جان» را در شرح اندیشه‌های بلند این شاعر عارف به رشته‌ی نگارش درآورده است؛ یکی از ویژگی‌های عطار را در آزاد اندیشی او بر می‌شمارد و با اشاره به مطالعات خویش در آثار دیگر شاعران همچون عطار، نگاه تند و آتشین و ستم ستیز عطار را می‌ستاید.

به این اعتبار می‌توان گفت که علاوه بر همه‌ی محسنات، عطار شاعری حق‌جو، حق‌گو، منتقد و معترض نیز بوده است که با ارباب ثروت و قدرت سرسازش نداشته و در داستان‌های اجتماعی خویش که گاه به عرصه‌ی طنز تلخ و گزنده نزدیک می‌شده، بر آنان می‌شوریده است. هر چند، زمانه‌ای که عطار در آن می‌زیسته، سعه‌ی صدر و ظرفیت درک اندیشه‌ها و پرسش‌های ذهن‌سوز و توان‌فرسای او را نداشته و لذا عطار با کمال فراست و زیرکی برای بیان اعتراض‌ها و یا سؤال‌های فلسفی خویش به مجانین متوسل و حرف‌های بزرگ خویش را از زبان دیوانگان بیان کرده است، چرا که در شرع و عرف، دیوانه هرجی نباشد.

در واقع می‌توان گفت که عطار با بیان حقایق تلخ و دشوار زمانه خویش از زبان مجانین، کوشیده است تا به رسالت و تکلیف خود در برابر خدا و اجتماع عمل کرده و علاوه بر روشنگری در جامعه، تصویر روشن از روزگار خویش برای عصرها و نسل‌های بعد به جا بگذارد.

برخلاف تلاش‌های عده‌ای که کوشیده‌اند تا عطار را به تصوف، گوشه‌گیری و رهبانیت بچسبانند و او را شاعری خلوت گزین و مردم گریز معرفی کنند؛ آنچه از آثار این شاعر آرمان‌گرا و ارزش مدار استفاده می‌شود، آن است که او سخن سرایی دانشمند، سخنوری معتقد و متعهد و دوستدار راستین انسانیت و عدالت است. به عبارت دیگر، عطار را نمی‌توان به عنوان شاعری برج عاج‌نشین محسوب کرد که با دردها و مشکلات آدمی بیگانه است.

عطار، سعادت و رستگاری فرد را از جامعه جدا نمی‌داند و ستایشگر وحدت و یکپارچگی است. آن‌چنان‌که از سی مرغ «سیمرغ» می‌آفریند.

بسیار جای تعجب است که از میان این همه حکایت و اشارات نمادین، جنبه‌ی اجتماعی و انتقادی موجود در آثار عطار مغفول مانده و عده‌ای با تأکیدهای مکرر بر این نکته که آثار عطار آثاری صرفاً و عمدتاً عرفانی و قابل فهم خاص است، تلاش دارند تا از راهیابی آثار و اندیشه‌های این شاعر درد آشنا و مردم‌نواز به میان توده‌های جامعه خودداری کنند.

عطار، شاعری است که می‌بایست باز شناخته شود و پرده‌هایی را که قرون و اعصار بین او و ما آویخته، باید کنار زد تا چهره‌ی حقیقی و صمیمی او را بی‌هیچ نقاب و القایی به تماشا نشست.

کامران شرفشاهی- روزنامه اطلاعات

عطار و شعر و تمثیل

تمثیل، روشی است برای محسوس کردن مفاهیم؛ مثلاً وقتی معلم ریاضی می‌خواهد مفهوم عدد کسری را توضیح دهد، یک سیب را به چهار قسمت تقسیم می‌کند تا دانش آموزان مفهوم «یک چهارم» را مشاهده کنند.

در همین نوشته هم من برای واضح شدن مفهوم جمله‌ی اول(تمثیل روشی است برای محسوس کردن مفاهیم) از تمثیل استفاده کرده‌ام.

شاعران برای تجسم دریافت‌ها، کشف‌ها و ذهنیات خود از روش تمثیل استفاده می‌کنند؛ زیرا برخی از مفاهیم و تجربه‌های انسانی، بدون تجسم حسی به دشواری قابل درک است.

تمثیل، نوعی تشبیه است اما اغلب از تشبیه، مفصل‌تر است؛ یعنی عناصر و کلمات متعددی در آن نقش دارند. برخی از تمثیل‌ها با استفاده از پدیده‌ها و رخدادهای طبیعی ساخته می‌شود؛ مثلاً:

‏دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد

ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد

گونه‌ای دیگر از تمثیل، استفاده از حکایت‌های رایج است، برای بیان اندیشه‌ی شاعر؛ مثلاً:

آن یکی پرسید اشتر را که هی

از کجا می‌آیی ای اقبال پی؟

‏گفت از حمام گرم کوی تو

‏گفت خود پیداست از زانوی تو

گاهی شاعر برای بیان اندیشه‌اش حکایتی جدید می‌سازد؛ مانند منطق الطیر عطار که برای بیان مراحل سلوک عرفانی، داستان سفر مرغان و جست و جوی سیمرغ را آفریده است. این حکایت‌های تمثیلی افزون بر بهره‌ی تعلیمی، سرشار از تصاویر شاعرانه و هنری هستند؛ به گونه‌ای که مستقل از خط اصلی داستان و اندیشه‌ی شاعر، قابلیت تأویل و انطباق با حالات و تجربه‌های درونی انسان را دارند.

تمثیل به این دلیل که مفاهیم ذهنی و گاه دشوار را برای همگان دریافتنی می‌سازد، وارد زبان گفت و گوی مردم نیز می‌شود. اغلب ضرب‌المثل‌های رایج در اصل، بیان تمثیلی یک تجربه‌اند و بسیاری از آنها از میان سروده‌های شاعران به زبان مردم راه یافته‌اند؛ مثلاً:

زلیخا گفتن و یوسف شنیدن

شنیدن کی بود مانند دیدن

تمثیل در شعر گاهی در یک بیت شکل می‌گیرد. در یک مصراع، اندیشه و مدعای شاعر مطرح می‌شود و در مصراع دیگر، معادل حسی آن می‌آید:

‏در کوی تو مشهورم و از روی تو محروم

گرگ دهن آلوده‌ی یوسف ندریده

گاهی در مصراع نخست، تصویر حسی و تمثیلی بیان می‌شود و در مصراع بعد اندیشه‌ی شاعر می‌آید:

مطربان رفتند و صوفی در سماع

عشق را آغاز هست انجام نیست

این شیوه‌ی برابر نهادن مفاهیم ذهنی و تصاویر محسوس، یکی از روش‌های اصلی شاعران سبک هندی است که به آن اسلوب معادله و یا روش مدعا مثل می‌گویند.

بسیاری از بیت‌های مشهور سبک هندی با همین اسلوب سروده شده است. چند نمونه را می‌خوانیم:‏

‏وضع زمانه قابل دیدن دوباره نیست

رو پس نکرد هر که از این خاکدان گذشت

***

در کمال فقر چشم اغنیا بر دست ماست

‏هر کجا دیدیم آب از جو به دریا می‌رود

***

پشه با شب زنده‌داری خون مردم می‌خورد

‏زینهار از زاهد شب زنده‌دار اندیشه کن

اسماعیل امینی- روزنامه اطلاعات

چه گویم مدح میر دین حسن را

چه گویم مدح میر دین حسن را

دگربار آن حسین پاک تن را

دو نور جوهر زهرا و حیدر

بروز رزم هر یک صد غضنفر

دو شمع از پرتو خورشید اسرار

جهان از نور ایشان شد پدیدار

یکی در خاک و خون آغشته گشته

یکی در زهر جانش کشته گشته

نظام خطّه دنیا از ایشان

نعیم جنت و نیران و رضوان

چو ایشان کشته شو عطار کم گو

که پرگوئی ز میدان کم برد گوی

درین ره نه قدم در خون در آخر

که گردد آن زمان آن یار ظاهر

جهان هیچست و مانند رباطست

فکنده در رباط اینجا بساط است

جهان بر رهگذر هنگامه کرده است

تو بگذر زانکه این هنگامه سرد است

جهان بنگر که تا چون پنج و پنجست

ز مرکز تا محیط اندوه و رنجست

تماشاگاه دان عالم سراسر

تماشائی بکن از وی تو بگذر

گذر کن از تماشا گاه زنهار

وگرنه در بلا مانی گرفتار

ازین معدن که سر کردی تو بیرون

بسی خوردی درین خاک ای پسر خون

چو اصلت خون بود خونت بریزد

کجا پشه ابا صرصر ستیزد

بخواهد ریخت خون جملگی زار

بخون در نه قدم مانند عطار

موافق باش با اهل یقین تو

چو ایشان باش در حق پیش بین تو

موافق شد دلم با عاشقانش

فدا گشتم برای عاشقانش

درین ره صد هزاران سر چو گویست

چه جای گفتگو و جستجویست

ولی راز دگر افتاد ما را

عجب ساز دگر افتاد ما را

هر آنچ آید از آن دلدار خوبست

که او پیوسته انوار القلوب است

قلم راندست در هر چیز کور است

حقیقت اوست بشنو این سخن راست

همه آثار صنع اوست اینجا

بر ما زشت و بد نیکوست اینجا

قدم چون در نهی این بار در راه

مشوی این بار از بود خود آگاه

قدم چون در نهادی راز بینی

یقین سر رشته خود باز بینی

قدم در نه درین ره تا بیابی

جمال یار و سوی او شتابی

چرا درماندهٔ بگشاده این در

اگر مرد رهی زین در تو بگذر

چو دنیا رهگذار آن جهان است

کناری گیر کاینجا هم چنانست

کناری جوی از مردم که یارت

ز ناگاهی بیاید در کنارت

ترا زین کی خبر باشد وزین یار

مگر وقتی که یار آید پدیدار

اگر صبرت بود در آخرت دوست

نماید روی خویش از ظاهرت دوست

مترس از جان و سر اینجایگه تو

که بنماید ترا دیدار شه تو

تو داری در دو عالم جوهر دوست

نمیدانی نمیبینی که کل اوست

چنان دان این سخن گر مرد راهی

که تو اویی و او در تو چه خواهی

ز تو تا دوست راهی نیست بسیار

حجاب تو وجود تست برادر

تو هستی در وجود خویش دریاب

مثال جوهری در عین غرقاب

سخن با تست جمله گر بدانی

همه اسرار و انوار معانی

سخن در عشق و دل بسیار گفتم

حقیقت کل ز دید یار گفتم

سخن چون جمله جانانست اینجا

که پیدا او و پنهانست اینجا

سخن با اوست اینجا هرچه گویم

که سرگردان عشق او چه گویم

حقیقت ای دل اکنون پاک رو باش

ابا جانان تو در گفت و شنو باش

عطار

کیست حق را و پیمبر را ولی

کیست حق را و پیمبر را ولی

آن حسن سیرت حسین بن علی

آفتاب آسمان معرفت

آن محمد صورت و حیدر صفت

نه فلک را تا ابد مخدوم بود

زانکه او سلطان ده معصوم بود

قرة‌العین امام مجتبی

شاهد زهرا شهید کربلا

تشنه او را دشنه آغشته بخون

نیم کشته گشته سرگشته بخون

آن چنان سرخود که برد بی دریغ

کافتاب از درد آن شد زیر میغ

گیسوی او تا بخون آلوده شد

خون گردون از شفق پالوده شد

کی کنند این کافران با این همه

کو محمد کو علی کو فاطمه

صد هزاران جان پاک انبیا

صف زده بینم بخاک کربلا

در تموز کربلا تشنه جگر

سر بریدندش چه باشد زین بتر

با جگر گوشهٔ پیمبر این کنند

وانگهی دعوی داد و دین کنند

کفرم آید هرکه این را دین شمرد

قطع باد از بن زفانی کین شمرد

هرکه در روئی چنین آورد تیغ

لعنتم از حق بدو آید دریغ

کاشکی ای من سگ هندوی او

کمترین سگ بودمی در کوی او

یا در آن تشویر آبی گشتمی

در جگر او را شرابی گشتمی

عطار

زندگی نامه عطار

فَریدالدّین ابوحامِد محمّد عطّار نِیشابوری(۵۴۰ قمری- ۶۱۸ قمری) یکی از عارفان و شاعران ایرانی بلندنام ادبیّات فارسی‌ در اواخر سده ی ششم و اوایل سده ی هفتم است. او در سال ۵۴۰ هجری مطابق با ۱۱۴۶ میلادی در نیشابور زاده ‌شد. نام او «محمّد»، لقبش «فرید الدّین» و کنیه‌اش «ابوحامد» بود و در شعرهایش بیشتر عطّار و گاهی نیز فرید تخلص کرده‌است. نام پدر عطّار ابراهیم(با کنیهٔ ابوبکر) و نام مادرش رابعه بود.

او که داروسازی و عرفان را از شیخ مجدالدّین بغدادی فرا گرفته بود به شغل عطاری و درمان بیماران می‌پرداخت. او را از اهل سنت دانسته اند اما در دوران معاصر شیعیان با استناد به برخی اشعارش معتقدند که وی پس از چندی به تشیع گرویده یا محب اهل بیت بوده است.

درباره ی زهد، گوشه گیری و تقوی عطار حکایات زیادی گفته شده است. مشهور ترین این روایات، آنست که عطار در محل کسب خود مشغول به کار بود که درویشی از آنجا گذر کرد درویش حاجت خود را با عطار در میان گذاشت، اما عطار همچنان به کار خود پرداخت و درویش را نادیده گرفت. دل درویش از این اتفاق چرکین شد و خطاب به عطار گفت: تو که تا این حد به زندگی دنیوی وابسته‌ای چگونه می‌خواهی روزی جان بدهی؟ عطار به درویش گفت: مگر تو چگونه جان خواهی داد؟ درویش در همان حال کاسه چوبین خود را زیر سر نهاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. این اتفاق اثری ژرف بر او نهاد که عطار دگرگون شد شغل خود را رها کرد و راه حق را پیش گرفت. چیزی که معلوم است این است که عطار پس از این قضیه مرید شیخ رکن الدین اکاف نیشابوری می‌گردد و تا پایان عمر(حدود ۷۰ سال) با بسیاری از عارفان زمان خویش هم صحبت گشته و به گردآوری حکایات صوفیه و اهل سلوک پرداخته است و بنا بر روایتی وی بیش از ۱۸۰ اثر مختلف به جای گذاشته که حدود ۴۰ اثر از آنان به شعر و مابقی نثر است. عطار در سال ۶۱۸ یا ۶۱۹ و یا ۶۲۶ در حمله ی مغولان، به شهادت رسید.

وی یکی از پرکارترین شاعران ایرانی به شمار می‌رود و بنا به نظر عارفان در زمینه عرفانی از مرتبه‌ای بالا برخوردار بوده است؛ چنانکه مولوی درباره او می‌فرماید: ماجرای شهادت عطار از غم انگیزترین حوادث روزگار است که در روح خواننده اثری دردناک باقی می گذارد. صاحبان تذکره در این خصوص نگاشته اند که پس از تسلط چنگیز خان مغول بر بلاد خراسان شیخ عطار نیز به دست لشگر مغول اسیر گشت. گویند مغولی می خواست او را بکشد شخصی گفت: این پیر را مکش که به خون بهای او هزار درم بدهم. عطار گفت: مفروش که بهتر از این مرا خواهند خرید. پس از ساعتی شخص دیگری گفت: این پیر را مکش که به خون بهای او یک کیسه کاه ترا خواهم داد. شیخ فرمود: به فروش که بیش از این نمی ارزم. مغول از گفته او خشمناک شد و او را هلاک کرد.

با هم یکی اشعار این عارف ایرانی را می خوانیم:

جانا، حدیث حسنت، در داستان نگنجد

رمزی ز راز عشقت، در صد زبان نگنجد

سودای زلف و خالت، در هر خیال ناید

اندیشه ی وصالت، جز در گمان نگنجد

هرگز نشان ندادند، از کوی تو کسی را

زیرا که راه کویت، اندر نشان نگنجد

آهی که عاشقانت، از حلق جان برآرند

هم در زمان نیاید، هم در مکان نگنجد

آنجا که عاشقانت، یک دم حضور یابند

دل در حساب ناید، جان در میان نگنجد

اندر ضمیر دل ها، گنجی نهان نهادی

از دل اگر بر آید، در آسمان نگنجد

عطّار وصف عشقت، چون در عبارت آرد

زیرا که وصف عشقت، اندر بیان نگنجد