اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر
اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر

زندگی نامه عطار

فَریدالدّین ابوحامِد محمّد عطّار نِیشابوری(۵۴۰ قمری- ۶۱۸ قمری) یکی از عارفان و شاعران ایرانی بلندنام ادبیّات فارسی‌ در اواخر سده ی ششم و اوایل سده ی هفتم است. او در سال ۵۴۰ هجری مطابق با ۱۱۴۶ میلادی در نیشابور زاده ‌شد. نام او «محمّد»، لقبش «فرید الدّین» و کنیه‌اش «ابوحامد» بود و در شعرهایش بیشتر عطّار و گاهی نیز فرید تخلص کرده‌است. نام پدر عطّار ابراهیم(با کنیهٔ ابوبکر) و نام مادرش رابعه بود.

او که داروسازی و عرفان را از شیخ مجدالدّین بغدادی فرا گرفته بود به شغل عطاری و درمان بیماران می‌پرداخت. او را از اهل سنت دانسته اند اما در دوران معاصر شیعیان با استناد به برخی اشعارش معتقدند که وی پس از چندی به تشیع گرویده یا محب اهل بیت بوده است.

درباره ی زهد، گوشه گیری و تقوی عطار حکایات زیادی گفته شده است. مشهور ترین این روایات، آنست که عطار در محل کسب خود مشغول به کار بود که درویشی از آنجا گذر کرد درویش حاجت خود را با عطار در میان گذاشت، اما عطار همچنان به کار خود پرداخت و درویش را نادیده گرفت. دل درویش از این اتفاق چرکین شد و خطاب به عطار گفت: تو که تا این حد به زندگی دنیوی وابسته‌ای چگونه می‌خواهی روزی جان بدهی؟ عطار به درویش گفت: مگر تو چگونه جان خواهی داد؟ درویش در همان حال کاسه چوبین خود را زیر سر نهاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. این اتفاق اثری ژرف بر او نهاد که عطار دگرگون شد شغل خود را رها کرد و راه حق را پیش گرفت. چیزی که معلوم است این است که عطار پس از این قضیه مرید شیخ رکن الدین اکاف نیشابوری می‌گردد و تا پایان عمر(حدود ۷۰ سال) با بسیاری از عارفان زمان خویش هم صحبت گشته و به گردآوری حکایات صوفیه و اهل سلوک پرداخته است و بنا بر روایتی وی بیش از ۱۸۰ اثر مختلف به جای گذاشته که حدود ۴۰ اثر از آنان به شعر و مابقی نثر است. عطار در سال ۶۱۸ یا ۶۱۹ و یا ۶۲۶ در حمله ی مغولان، به شهادت رسید.

وی یکی از پرکارترین شاعران ایرانی به شمار می‌رود و بنا به نظر عارفان در زمینه عرفانی از مرتبه‌ای بالا برخوردار بوده است؛ چنانکه مولوی درباره او می‌فرماید: ماجرای شهادت عطار از غم انگیزترین حوادث روزگار است که در روح خواننده اثری دردناک باقی می گذارد. صاحبان تذکره در این خصوص نگاشته اند که پس از تسلط چنگیز خان مغول بر بلاد خراسان شیخ عطار نیز به دست لشگر مغول اسیر گشت. گویند مغولی می خواست او را بکشد شخصی گفت: این پیر را مکش که به خون بهای او هزار درم بدهم. عطار گفت: مفروش که بهتر از این مرا خواهند خرید. پس از ساعتی شخص دیگری گفت: این پیر را مکش که به خون بهای او یک کیسه کاه ترا خواهم داد. شیخ فرمود: به فروش که بیش از این نمی ارزم. مغول از گفته او خشمناک شد و او را هلاک کرد.

با هم یکی اشعار این عارف ایرانی را می خوانیم:

جانا، حدیث حسنت، در داستان نگنجد

رمزی ز راز عشقت، در صد زبان نگنجد

سودای زلف و خالت، در هر خیال ناید

اندیشه ی وصالت، جز در گمان نگنجد

هرگز نشان ندادند، از کوی تو کسی را

زیرا که راه کویت، اندر نشان نگنجد

آهی که عاشقانت، از حلق جان برآرند

هم در زمان نیاید، هم در مکان نگنجد

آنجا که عاشقانت، یک دم حضور یابند

دل در حساب ناید، جان در میان نگنجد

اندر ضمیر دل ها، گنجی نهان نهادی

از دل اگر بر آید، در آسمان نگنجد

عطّار وصف عشقت، چون در عبارت آرد

زیرا که وصف عشقت، اندر بیان نگنجد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد