اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر
اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر

ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته‌ای

ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته‌ای

دشمن از دوست ندانسته و نشناخته‌ای

من ز فکر تو به خود نیز نمی‌پردازم

نازنینا! تو دل از من به که پرداخته‌ای

چند شب‌ها به غم روی تو روز آوردم

که تو یک روز نپرسیده و ننواخته‌ای

گفته بودم که دل از دست تو بیرون آرم

باز دیدم که قوی پنجه درانداخته‌ای

تا شکاری ز کمند سر زلفت نجهد

ز ابروان و مژه‌ها تیر و کمان ساخته‌ای

لاجرم صید دلی در همه شیراز نماند

که نه با تیر و کمان در پی او تاخته‌ای

ماه و خورشید و پری و آدمی اندر نظرت

همه هیچند، که سر بر همه افراخته‌ای

با همه جلوه‌ی طاووس و خرامیدن کبک

عیبت آنست که بی مهرتر از فاخته‌ای

هر که می‌بیندم از جور غمت می‌گوید

سعدیا بر تو چه رنجست که بگداخته‌ای؟

بیم ماتست در این بازی بیهوده مرا

چه کنم دست تو بردی که دغل باخته‌ای

سعدی

یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم

یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم

زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم

گر قصد جفا داری، اینک من و اینک سر

ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم

بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد

من بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم

سیم دل مسکینم در خاک درت گم شد

خاک سر هر کویی بی فایده می‌بیزم

در شهر به رسوایی دشمن به دفم برزد

تا بر دف عشق آمد تیر نظر تیزم

مجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامر

فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم

گفتی به غمم بنشین، یا از سر جان برخیز

فرمان برمت جانا: بنشینم و برخیزم

گر بی تو بود جنّت، بر کنگره ننشینم

ور با تو بود دوزخ، در سلسله آویزم

با یاد تو گر سعدی در شعر نمی‌گنجد

چون دوست یگانه شد، با غیر نیامیزم

سعدی

ای چشم تو دلفریب و جادو

ای چشم تو دلفریب و جادو

در چشم تو خیره چشم آهو

در چشم منیّ و غایب از چشم

زان چشم همی‌کنم به هر سو

صد چشمه ز چشم من گشاید

چون چشم برافکنم بر آن رو

چشمم بستی به زلف دلبند

هوشم بردی به چشم جادو

هر شب چو چراغ چشم دارم

تا چشم من و چراغ من کو؟

این چشم و دهان و گردن و گوش

چشمت مرساد و، دست و بازو

مه گرچه به چشم خلق زیباست

تو خوبتری به چشم و ابرو

با این همه، چشم زنگی شب

چشم سیه تراست هندو

سعدی بدو چشم تو که دارد

چشمی و هزار دانه لولو

سعدی

اول اردیبهشت روز بزرگداشت شیخ اجل سعدی

 

تخلص خود را از نام سعدبن ابی بکر بن سعد زنگی ولیعهد مظفرالدین ابوبکر گرفت. هر وقت سعدی در شیراز بود در خدمت این ولیعهد ادب پرور به سر می‌برد. سعدی در نظامیه بغداد تحصیل کرد. دانشجویان دانشگاه نظامیه عبارت بودند از مفسران، محدثان، وعاظ، حکام و مذکران.

شیخ پس از اتمام تحصیل به سیر و سیاحت پرداخت و در مجالس، وعظ می‌گفت و مردم را به سوی دین و اخلاق هدایت می‌کرد. به‌طوری‌که از آثار سعدی بر می‌آید و معاصرینش هم می‌نویسند در لغت، صرف و نحو، کلام، منطق، حکمت الهی، و حکمت عملی(عالم الاجتماع و سیاست مدن) مهارت داشت.

شیخ اجل نه تنها به نصیحت مردم می‌پرداخت بلکه از اندرز دادن به سلاطین هم مضایقه نداشت کما این که رساله هفتم خود را به اندرز به ملک انکیاتو اختصاص داد. علاوه بر این رساله، قصایدی نیز سروده که در آنها ضمن مدح، نصایح زنده و گاه خشنی به انکیاتو نموده است.

شهرت وی به اندازه‌ای بود که پس از پنجاه و پنج سال که از مرگش می‌گذشت در ساحل اقیانوس کبیر، یعنی در چین، ملاحان اشعارش را به آواز می‌خواندند.

چهل و سه سال پس از فوت شیخ، یکی از فضلا و عرفا به نام علی ابن احمدبن ابی سکر معروف به بیستون اقدام به تنطیم اشعار سعدی و ترتیب آنها با حروف تهجی نمود.

وی کلیه آثار شیخ را به 12 بخش تقسیم نمود. اول رساله‌هایی که در تصوف و عرفان و نصایح ملوک تصنیف کرده است. دوم گلستان، سوم بوستان، چهارم پندنامه، پنجم قصاید فارسی، ششم قصاید عربی، هفتم طیبات، هشتم بدایع، نهم خواتیم، دهم غزلیات قدیم که مربوط به دوران جوانی شیخ است، یازدهم صاحبیه مشتمل بر قطعات، مثنویات، رباعیات و مفردات، دوازدهم مطایبات. از آثار شیخ نسخ قدیمی که در زمان شخص او تحریر شده موجود است.

سعدی در سیر و سلوک نیز مقامی بس والا داشت. به تمام قلمرو اسلامی و همسایگان کشورهای اسلامی مسافرت کرد و دیده تیزبین او در هر ذره، عالمی پند و حکمت می‌دید.

یک بار هم در جریان جنگ‌های صلیبی به طوری که خودش در گلستان می‌نویسد به چنگ عیسویان اسیر می‌شود.

مدفن شیخ در شیراز معروف است. مورخین، سعدیه فعلی را خانقاه او دانسته‌اند و می‌نویسند که شیخ در این خانقاه که در شمال شرقی شیراز واقع شده به عبادت مشغول بوده و از سفره انعام او درویشان بهره می‌برده‌اند.

دولت شاه سمرقندی در تذکره الشعراء می‌نویسد سلاطین و بزرگان و علما به زیارت شیخ بدان خانقاه می‌رفتند. قنات حوض ماهی فعلی در زمان شیخ نیز جاری و معمور بوده و سعدی حوضی از مرمر در باغ خانقاه خود ساخته، از آن قنات آب در آن جاری می‌کرده است.