اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر
اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر

ماجرای اشک

تابد فروغ مهر و مه از قطره‌های اشک

باران صبحگاه ندارد صفای اشک

گوهر به تابناکی و پاکی چو اشک نیست

روشندلی کجاست که داند بهای اشک؟

ماییم و سینه‌ای که بود آشیان آه

ماییم و دیده‌ای که بود آشنای اشک

گوش مرا ز نغمه‌ی شادی نصیب نیست

چون جویبار ساخته‌ام با نوای اشک

از بس که تن ز آتش حسرت گداخته است

از دیده خون گرم فشانم به‌جای اشک

چون طفل هرزه پوی به‌هر سوی می‌دویم

اشک از قفای دلبر و من از قفای اشک

دیشب چراغ دیده من تا سپیده سوخت

آتش افتاد بی‌تو به‌ماتم سرای اشک

خواب آور است زمزمه جویبارها

در خواب رفته بخت من از های‌های اشک

بس کن رهی که تاب شنیدن نیاوریم

از بس که دردناک بود ماجرای اشک

رهی معیری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد