ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
نه به شاخ گل نه بر سرو چمن پبچیدهام
شاخه تاکم بگرد خویشتن پیچیدهام
گرچه خاموشم ولی آهم بهگردون میرود
دود شمع کشتهام در انجمن پیچیدهام
میدهم مستی به دلها گرچه مستورم ز چشم
بوی آغوش بهارم در چمن پیچیدهام
جای دل در سینه صد پاره دارم آتشی
شعله را چون گل درون پیرهن پیچیدهام
نازک اندامی بود امشب در آغوشم رهی
همچو نیلوفر بهشاخ نسترن پیچیدهام
رهی معیری
من خدا را دارم
سفری می باید
سفری بی همراه
گم شدن تا ته تنهایی محض
سازکم با من گفت
هر کجا ترسیدی
از سفر لرزیدی
تو بگو از ته دل:
من خدا را دارم
من و سازم چندیست که فقط با اوییم
مثل همیشه عالی بود و فوق العاده