اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر
اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر

کابوس

همچو دودی کز آتشی خیزد

از تن خویشتن جدا گشتم

سر خوش و شادمان از این سودا

که ز بندی گران رها گشتم

نگهی سوی پیکر افکندم

سرد و آرام، روی بستر بود

از غم چند لحظه پیش هنوز

چهره‌اش خسته، دیده‌اش تر بود

نرم و آرام از شکاف دری

چنگ انداختم به پیکر شب

جان پر موج و نرم من لرزید

در سکوت خیال پرور شب

پر کشیدم و میان تاریکی

سرخوش و بی‌شکیب و بی‌آرام

گه در آمیختم به ناله‌ی جغد

گه به بانگ خروس بی‌هنگام

همره کاروانیان نسیم

از دل شهر شب گذر کردم

گوشه‌ی خوابگاه عاشق خود

جا گرفتم بر او نظر کردم

عاشق شوخ چشم خود سر من

روی بستر غنوده بود به ناز

فتنه‌ی چشم او نهان شده بود

زیر مژگان دل‌فریب دراز

بانگ بر او زدم که: سنگین دل

خفته‌یی؟ گور خوابگاه تو باد

دیده بر هم نهاده‌یی آرام؟

خاک در دیده‌ی سیاه تو باد

چون سپند از میان بستر جست

از سر او پرید خواب گران

دیدگان دریده از بیمش

در پی‌ام شد به هر طرف نگران

گفتمش از پی چه می‌گردی؟

این منم! انتقام خونینم

آمدم تا به سان سایه‌ی مرگ

دست در گردن تو بنشینم

پنجه‌های اثیریِ سردم

می‌دود در دو زلف چون شب تو

وین لب مرگ‌زای ناپیدا

می‌زند داغ مرگ، بر لب تو

بانگ زد: ‌ای خیال، ‌ای کابوس

رحم کن، پوزش مرا بپذیر

گفتمش: رحم برای تو‌ ای بی‌رحم؟

هیچ‌گه، هیچ‌گه، بمیر،‌ بمیر

دست او شمعدان مرمر را

کرد پرتاب سوی گفته‌ی من

تا مگر بگسلد ز هم بدرد

پیکر از نظر نهفته من

خنده کردم، چنان هراس انگیز

که ز رخ رنگ زندگیش پرید

ناله‌ی دلخراش جان‌کاهش

موج زد،‌ بر جگر خراش کشید

پیکرش خسته بر زمین افتاد

در میان خموشیِ شب تار

گوش کردم، نمی‌کشید نفس

دل او باز مانده بود از کار

نرم و آرام از شکاف دری

چنگ انداختم به پیکر شب

جان پر موج و نرم من لرزید

در سکوت خیال پرور شب

باز گشتم،‌ به سوی کلبه‌ی خویش

کلبه تاریک بود و ماه نبود

خواستم در شوم به پیکر باز

هر چه کردم تلاش، راه نبود

سیمین بهبهانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد