اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر
اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر

فعل مجهول

بچه‌ها صبحتان بخیر... سلام

درس امروز فعل مجهول است

فعل مجهول چیست؟، می‌دانید؟

نسبت «فعل» ما به «مفعول» است

***

در دهانم زبان، چو آیزی

در تهیگاه زنگ می‌لغزید

صوت ناسازم آن‌چنان که مگر

شیشه بر روی سنگ، می‌لغزید

***

ساعتی دادِ آن سخن دادم

حقّ گفتار را ادا کردم

تا ز اعجاز خود شوم آگاه

«ژاله» را زان میان صدا کردم

***

ژاله! از درس من چه فهمیدی؟

پاسخ من سکوت بود و سکوت!

دِ جوابم بده، کجا بودی؟

رفته بودی به عالم هپروت؟

خنده‌ی دختران و غرّش من

ریخت بر فرق ژاله چون باران

لیک او بود غرق حیرت خویش

غافل از اوستاد و از یاران

***

خشمگین، انتقامجو، گفتم :

بچه ها! گوش ژاله سنگین است

دختری طعنه زد که نه، خانم!

درس، در گوش ژاله یاسین است

***

بازهم خنده‌ها و همهمه‌ها

تند و پیگیر می‌رسید به گوش

زیر آتشفشان دیده‌ی من

ژاله، آرام بود و سرد و خموش

***

رفته تا عمق چشمِ حیرانم

آن دو میخِ نگاه خیره‌ی او

موج زن در دو چشم بی‌گنهش

رازی از روزگار تیره‌ی او

***

آنچه در آن نگاه می‌خواندم

قصّه‌ی غصه بود و حرمان بود

ناله‌ای کرد و در سخن آمد

با صدایی که سخت لرزان بود:

***

«فعل مجهول» فعل آن پدری است

که دلم را ز درد پر خون کرد

خواهرم را به مشت و سیلی کوفت

مادرم را ز خانه بیرون کرد

***

شب دوش از گرسنگی تا صبح

خواهر شیر خوار من نالید

سوخت در تابِ تب برادر من

تا سحر در کنار من نالید

***

از غم آن دو تن، دو دیده‌ی من

این یکی اشک بود و آن دگر خون بود

مادرم را دگر نمی‌دانم

که کجا رفت و حال او چون بود

***

گفت و نالید و آنچه باقی ماند

هِق هِق گریه بود و ناله‌ی او

شسته می‌شد به قطره‌های سرشک

چهره‌ی همچو برگ لاله‌ی او

***

ناله‌ی من به ناله‌اش آمیخت

که غلط بود آنچه من گفتم

درس امروز، قصّه‌ی غم توست

تو بگو، من چرا سخن گفتم؟

***

«فعل مجهول» فعل آن پدری است

که تو را بی‌گناه می‌سوزد

آن حریق هوس بود که در او

مادری بی‌پناه می‌سوزد.

سیمین بهبهانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد