اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر
اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر

بیا ساقی ببر ما را

به کوی بی نشانی عزم سیر است و سفر ما را

ببر ای کشتی می تا بدان جا بی خبر ما را

چراغ راه ما کن چشم جادو، روی آتشگون

بیا ساقی ببر ما را، بیا ساقی ببر ما را

به هشیاری در این وادی رهی پیدا نشد ای دل

مگر مستی نماید راه اقلیمی دگر ما را

زدم بر کوچه ی مستی چو هر جا روی بنهادم

به سنگی خورد پا هر لحظه در این رهگذر ما را

به صحرای جنون باید زدن ای عشق، امدادی

بس است ای عقل، بی جا هر چه دادی درد سر ما را

گهی شمعم گهی پروانه، این شب ها نمی دانی

چه بازی هاست با جان تا شبی گردد سحر ما را

نمی دانم چرا خلق من شوریده سر کردی

چرا یک مشت آب و گل، عبث کردی هدر ما را

قیامت پیش چشم ما دگر وزنی نخواهد داشت

مگر ای عشق آشوبی روی از سر بدر ما را

نگار آمد ز فرط رنج و غم نشناختیم او را

بهار آمد، نیامد سر برون از زیر پر ما را

عمادا طبع تسکین بخش و جام می غنیمت دان

و گرنه کشت خواهد هجر آن بیدادگر ما را

عماد خراسانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد