ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
نگاهی به شرح حال و آثار و افکار وحشی بافقی ۵
مکتب وقوع
این سبک در ربع قرن دهم شکل گرفت و در نیمهی دوم همان قرن به اوج خود رسید و تقریباً تا ربع اول قرن یازدهم ادامه داشت. چارهای که شاعران این دوره از برای نوآوری و رهایی از ابتذال و تقلید اندیشیده بودند، در اساس و به لحاظ نظری جالب است؛ اما در آن چند اما وجود دارد. آنان تشخیص داده بودند که شعر سبک عراقی از واقعیت دور شده و کاملاً جنبهی ذهنی و تخیلی یافته و در زیر بار سنن ادبی در حال فناست. پس باید به سوی حقیقتگویی و واقعیت «وقوعگویی» بازگشت. اما مسأله این است که قالب شعری، قرنها غزل بود که دو قهرمان اصلی بیش ندارد: عاشق و معشوق! و همواره معشوق در حال اعراض از عاشق بیچاره است.آنان بر آن شدند تا این رابطه را دگرگون کنند. اکنون اولاً عاشق میتواند از معشوق اعراض کند و ثانیاً معشوق و رابطههای عاشقانه باید جنبهی حقیقی بیابد. پس اساس شعر مکتب وقوع این است که وقایع بین عاشق و معشوق و حالات آنان مبتنی بر واقعیت باشد. اما چگونه میتوانستند در اجتماعات قرون وسطایی آن دوره از معشوق واقعی زن نام ببرند و از او نشانی دهند؟ از این رو عمدهی به سوی معشوق مرد رفتند که سخن گفتن از او به اندازهی زن خطرناک نبود و این شعر، مکتب وقوع را بیجان و غیرقابل اعتنا کرد. اما اشتباه اصلی شاعران مکتب وقوع در مسأله بازگشت و حقیقت و واقعیتگویی در این بود که واقعیت را تحت تأثیر سابقهی غزلپردازی فقط طرح ماجراهای عاشق و معشوق میپنداشتند و به دیگر واقعیتهای پیرامون خود توجه نداشتند. معمولاً لسانی شیرازی را واضع این مکتب ذکر میکنند، اما اشعار «میرزا شرف جهان» را نمونهی کامل این مکتب میدانند. شاعران معروف این شیوه عبارتند از: لسانی شیرازی، وحشی بافقی، شرف جهانقزوینی و محتشم کاشانی.
چنان که ملاحظه میشود، شاعر طوری از رفتار معشوق سخن گفته است که طبیعی و حقیقی مینماید و امری است که در ماجراهای عاشقانه پیش میآید. بدین ترتیب مشخصهی مکتب وقوع، باور داشت است؛ یعنی خواننده میخواهد شعر را باور کند، منتهی دریغا که این حقیقت نمایی که لازمهی هر اثر هنری بزرگ است، سطحی و محدود به بیان حالات و اطوار عاشق و معشوق است؛ «آن هم معشوق مذکر». و مگر چه مایه میتوان در جزئیات چنین مطالبی سخن گفت و تازه گفت؟ وانگهی باید فکر خوانندهی غیرجوان و غیرعاشق را هم کرد.
مکتب واسوخت
وقوعگویی از همان آغاز دچار بلیهی تکرار و ابتذال شد و لازم آمد تا دوباره راهی برای نوآوری یافته شود. شیوهای فرعی در مکتب وقوع پیدا شد که به آن واسوخت میگفتند. واسوخت در گویش فارسیزبانان هند به معنی اعراض و روی بر تافتن مستعمل بود. شعر واسوخت هم شعری است که در آن برخلاف سنت شعری غزل، عاشق از معشوق روی برمیتابد و دیگر ناز او را نمیخرد و به سراغ معشوق دیگر میرود. مبدع این طرز وحشیبافقی است. وحشیبافقی در اساس از شاعران مکتب وقوع است و نیز از مقلدان بابافغانی محسوب میشود، اما در حدود وسع خود و تا آنجا که بنیهی فرهنگی عصر اجازه میداده، نوآوری کرد و طرز واسوخت را پدید آورد. زبانش ساده و تا حدودی عامیانه است.
پایان مکتب وقوع
مکتب وقوع که در ربع اول قرن دهم هجری به وجود آمده بود تا ربع اول قرن یازدهم ادامه داشت. برخی از شاعران مکتب وقوع مثل محتشم بعداً مداح شاهان صفوی یا اهل بیت(علیهمالسلام) شدند.
با نضج گرفتن سبک هندی و ظهور شاعران بزرگی چون: صائب و کلیم، مکتب وقوع موقتاً از صفحهی تاریخ ادبیات محو شد، اما به صورت ضعیفی تا امروز حتی در شاخهای از شعر نو به نحوی ادامه یافت؛ چنان که تأثیر آن در شاعران نخستین نهضت بازگشت هم دیده میشود.
برخی مختصات شعر واسوخت
1ـ به لحاظ زبانی: زبانی که در برخی از شاعران(مثل بابافغانی)، نه مثل زبان سبک عراقی فصیح و بلیغ است و نه مثل زبان برخی از شاعران سبک هندی عامیانه؛ اما کلاً توجهی به زبان ورود لغات عامیانه و عدم توجه به درستی جملات و ترکیبات در آن مشهود است. مخصوصاً در اشعار مکتب وقوع، این زبان، زبان مردم همان دوره است. در سبکشناسی، بحث غلط و درست چندان مطرح نیست، بلکه تغییری مختصهی سبکی محسوب میشود. به هر حال زبان نسبت به زبان قدیم کاملاً تغییر کرده و بسامد مختصات زبان قدیم در آن به حداقل رسیده است. اما برخی از شاعران به سبب تتبع در اشعار کهن گاهی از مختصات زبان شعر کهن استفاده میکنند:
مرا زد راه عشق خردسالی
از این نورس گلی، نازک نهالی
2ـ به لحاظ فکری: مبتنی بر بیان مطالب جزئی و حالت عاشق و معشوق در ماجراهای عاشقانه است. در اجتماعی که عاشق و معشوق آزادانه یکدیگر را نمیدیدند و در مجالس هر حرکت آنها در نظر دیگر حرکت رمزی داشت و پای رقیبان هم در میان بود، معشوق به ناچار مذکر میشد.
3ـ از نظر ادبی: ساده است و چندان از بدایع و بیان استفاده نمیکنند؛ مگر از صنایع عادی و مستعمل بدیعی و تشبیهات و استعارات تکراری قالب مسلط، غزل است و ترکیببند هم رایج است. شعر این دوره از ردهی اشعار ساده و روان شعر فارسی است.
منبع: ناهید اسلامی مهدیآبادی- روزنامه اطلاعات
درود
واقعا جامع و کامل و دلنشین بود