ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
نه به دل شوری و شوقی نه به سر مانده هوایی
تو هم ای مرگ مگر مرده ای ای داد، کجایی
هر چه خواهم که سر خویش کنم گرم به کاری
گل به چشمم گل آتش شود و باده بلایی
مرگ از من چه بگیرد به جز از رنج و اسارت
غم طوفان چه خورد مرغک بی برگ و نوایی
هیچ کس نیست در این دشت مگر کوه که آن هم
انعکاس غم ما هست گرش هست صدایی
باده و مطرب و گل نیک بود لیک عزیزان
بهر هجران که شنیده است به جز مرگ دوایی
ما که رفتیم به دریای غم و باده ولی نیست
این همه جور سزای دل پر خون ز وفایی
جمله چون است و چرا هر ورق از دفتر هستی
باز گویند که ما را نرسد چون و چرایی
هر چه کردم که بدانم چه سبب گشت غمش را
نه من و نی دل و نی عقل رسیدیم به جایی
بندگی گر چه نکرد است عمادت تو خدا باش
که ستم نیست به ناکام خوش از کامروایی
عماد خراسانی
سلام خیلی ریبا بود .اتماس دعا