ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
تا در کنار پیکر اکبر، حسین نشست
آیینهی شکستهی خود را نگاه کرد
خورشید، خاک بر سر خود ریخت ای عجب
تا یک نظر به صورت گلگون ماه کرد
گفت: اکبرم تو اشبه جدم پیمبری
با دادنت خدا شب غم را پگاه کرد
اما فغان ز دست ستمهای روزگار
باد بلا وزید و گلم را تباه کرد
این خنجری که خورده به پیشانیات علی
چون طرّهی تو روز مرا هم سیاه کرد
مردن مراست ای پسر نوجوان من
گویا که تیر پیک اجل اشتباه کرد
این میوهی دلم، پسرم، جور دشمنان
از من ترا گرفت و مرا بی پناه کرد
«بابک» بیا و همچو گدایی به ره نشین
باشد که سوی تو نگهی پادشاه کرد
شاعر: افشین بابک