ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
حلقهها بر در شادی زدم و باز نشد
قفسم در وطنم بود و دلم پیش پسر
خواستم تا به کف آرم پر پرواز نشد
نه عجب گر که به زندان وطن خاموشم
در قفس، مرغ دلم زمزمه پرداز نشد
سالها دیدهام از ماتم «دزفول» گریست
نفسی شاد دلم از غم «اهواز» نشد
«دجله» گر خود همه از خون شهیدان سرخ است
محرم دجله «خلیج» است که غمّاز نشد
ای بسا کودک خندان که چو گل ریخت به خاک
وی بسا مرغ خوش آوا که در آواز نشد
آتش آه چه کس این همه طوفان انگیخت؟
بر در هر که شدم آگه از این راز نشد
در پی معجزه بودم که بلا بنشیند
ای بسا فتنه که بر پا شد و اعجاز نشد
مرثیت خوانی من زادهی غمهای منست
طبع افسرده چه سازد که غزلساز نشد
روز نوروز، غم کهنه به پایان نرسید
سال، آغاز شد و خوشدلی آغاز شد
مهدی سهیلی- اول فروردین 1364