اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر
اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر

از پرده برون آمد

از پرده برون آمد، ساقی، قدحی در دست

هم پرده‌ی مـا بدرید، هم توبه‌ی ما بشکست

بنمود رخ زیــبــا، گشتیـم همـه شــیدا

چون هیــچ نماند از ما آمد بر ما بنشست

زلفش گرهی بگشاد بند از دل ما برخاست

جان دل ز جهان برداشت وندر سر زلفش بست

در دام سر زلفش ماندیـم همـه حیران

وز جام می لعلش گشتیم همـه سر مست

از دست بشد چون دل در طره‌ی او زد چنگ

غرقه زند از حیرت در هر چه بیابد دست

چون سلسله‌ی زلفش بند دل حیران شد

آزاد شد از عالم وز هستی ما وارست

دل در سر زلفش شد، از طره طلب کردم

گفتا که: لب او خوش، اینک سرما پیوست

با یار خوشی بنشست دل کز سر جان برخاست

با جان و جهان پیوست دل کز دو جهان بگسست

از غمزه‌ی روی او گه مستم و گه هشیار

وز طره‌ی لعل او گه نیستم و گه هست

می‌خواستم از اسرار اظهار کنم حرفی

ز اغیار نترسیدم گفتم سخن سر بست

شاعر: عراقی

توبه

عراقـی بار دیـگـر توبه بشکست

ز جام عشق شد شیدا و سرمست

پریشان ســر زلــف بــتـان شـد

خراب چـشم خوبان است پیوست

چه خـوش باشد خرابی در خرابات!

گرفته زلـف یـار و رفـته از دست

ز سودای پری رویان عجب نیست

اگر دیوانه‌ای زنجیر بگسست

به گرد زلف مهرویان همی گشت

چو ماهی ناگهان افتد در شست

به پیران سر، دل و دین داد بر باد

ز خود فارغ شد و از جمله وارست

سحرگه از سر سجاده برخاست

به بوی جرعه‌ای زنـار بربست

ز بند نام و ننگ آنگه شد آزاد

که دل را در سر زلف بتان بست

بیفشاند آستین بر هـر دو عالم

قلندر وار در میخانه بنشست

لب ساقی صلای بوسه در داد

عراقی توبه‌ی سی ساله بشکست

شاعر: عراقی

فروغ آفتاب

ای ز فـــروغ رخـــت تــافــتــه صــد آفــتــاب

تافــتــه‌ام از غــمــت، روی ز مـن بـر مـتـاب

زنــده بــه بــوی تــوام، بــوی ز مـن وامـگـیـر

تشــنــه‌ی روی تــوام، بـاز مــدار از مــن آب

از رخ ســـیـــراب خــود بر جگرم آب زن

کز تپـش تشنگی شد جگر من سـراب

تافتـــه انـــدر دلــم پــرتــو مــهــر رخــت

می‌کــنـم از آب چـشـم خـانـه‌ی دل را خـراب

روزم ار آید بـه شـب بـی رخ تـو چـه عجـب؟

روز چگــونــه بــود چــون نــبــود آفــتــاب؟

چون به سـر کـوی تو نیست تـنـم را مقام

چون به بر لطـف تـو نیسـت دلـم را مـآب

فخر عراقـی به توست، عار چه داری ازو؟

نیک و بد و هر چه هست، هست بتوش انتساب

شاعر: عراقی