اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر
اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر

تندیس شاه اسماعیل صفوی(خطایی)- اردبیل

 

تصویری از تندیس شاه اسماعیل صفوی متخلص به خطایی، بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی 

عکاس: بهزاد ناقل، تابستان 1391

عاشیق دل‌خسته گؤر دلداره دؤندرمیش یوزون

عاشیق دل‌خسته گؤر دلداره دؤندرمیش یوزون

عالمی ترک ائیله‌میش اول یاره دؤندرمیش یوزون

حاش‌لله کیم، کؤنول یوزون قاپوندن دؤندره

بولبول بیچاره دور گولزاره دؤندرمیش یوزون

دؤندریب زاهد یوزون محرابه، هر دم یاش تؤکر

عاشیقون دیواری یوخ، دیداره دؤندرمیش یوزون

یاره دؤندرمیش یوزون گؤرگج رقیبه سؤیله‌دوم

اول گول خندانی گؤرکیم، خاره دؤندرمیش یوزون

دنیادا مقصودینه هر کیمسه یوزون دؤنده‌رور

بو «خطایی»! سن بت عیّاره دؤندرمیش یوزون

شاه اسمعیل صفوی(خطایی)

زندگی نامه و شعر شاه اسماعیل خطایی

 

اسماعیل، ملقب به ابوالمظفر بهادر خان حسینی، و معروف به شاه اسمعیل مؤسس سلسله صفوی به عنوان اولین سلسه تماماً ایرانی، حاکم بر سراسر ایران پس از اسلام است. وی با رسمی کردن مذهب شیعه و با زنده کردن هویت ایرانی مرزهای ایران را به حدود مرزهای ساسانیان رسانید و در واقع ایران را به عنوان یک واحد سیاسی مستقل پس از اسلام پس از حدود ۷۰۰ سال اشغال تأسیس و تثبیت کرد. از وی اشعاری به ترکی و به فارسی با تخلص «خطایی» بر جا مانده است.

تبار: تبار اسماعیل به شیخ صفی الدین اردبیلی می رسد و فرزند شیخ حیدر است و مادرش مارتا دختر سلطان اوزون حسن آق قویونلو و کوراکاترینا شاهزاده یونانی ترابوزان بود.

کودکی: اسماعیل در ۸۶۶ در اردبیل دیده به جهان گشود. پدرش شیخ حیدر به همراه مریدان خود، که به دلیل بر سر داشتن کلاه قرمز رنگ قزلباش(سرخ سر) خوانده می شدند، به عنوان جهاد با مسیحیان چرکس به نواحی قفقاز رفتند. توسعه طلبی حیدر باعث شد که با شیروان شاهان وارد جنگ شود و سلطان یعقوب آق قویونلو به کمک شروان شاهان رفت و نهایتاً حیدر تیر خورد و به اسارت در آمد و جان خود را در این مبارزه از دست داد و فرزندانش نیز به اسارت در آمدند. در این زمان اسماعیل کودکی شیرخوار بود.

در فارس: اسماعیل به همراه مادر و دو برادرش در استخر فارس به مدت چهار سال و نیم زندانی شدند. در این دوره سلطان یعقوب آق قویونلو مرد و بین فرزندانش رستم و بایسنقر جنگ در گرفت و رستم برای مقابله با بایسنقر، «سلطان علی» برادر بزرگ اسماعیل و خانوادهاش را آزاد کرد، تا بتواند از پشتیبانی قزلباشان خانقاه اردبیل برخوردار شود. سلطان علی با شکوه فراوان وارد تبریز شد و با سپاهی از صوفیان بایسنقر را شکست داد. رستم از قدرت سلطان علی به وحشت افتاد و وی را در میانه راه تبریز و اردبیل به قتل رساند. سلطان علی برادر هفت ساله اش اسماعیل را به یاران صمیمی و وفادارش سپرد.

در اردبیل و لاهیجان: اسماعیل مدتی پنهانی در اردبیل زیست و سپس برای امنیت بیشتر به لاهیجان رفت و نزد امیر آنجا «کارکیا میرزا» پناه گرفت. کارکیا میرزا علی، فرمانروای محلی لاهیجان و دیلمان، که شیعه و سید و دوستدار خاندان صفوی بود در تربیت اسماعیل خردسال اهتمام کرد. اسماعیل تا ۹۰۵(قمری) با مراقبت های شمس الدین لاهیجی که از فضلای آن دیار بود؛ فارسی، عربی، قرآن و مبانی و اصول شیعه امامیه را فرا گرفت. همچنین در این مدت، زیر نظر هفت تن از بزرگان صوفی لاهیجان فنون رزم آموخت.

بدین ترتیب اسماعیل از یک سو تحت تأثیر فرهنگ صوفیانه خانقاه شیخ صفی بود و از سوی دیگر احتمالاً در گیلان با برخی آموزه های ایران باستان و تشیع امامی آشنا شده و مجموعه این آموزه ها او را برای بدل شدن به یک حاکم مقتدر، فرمانده نظامی و پیشوای مذهبی آماده ساخته است.

از قیام تا پادشاهی: اسماعیل سیزده ساله مدتی در اردبیل اقامت کرد و گروه کثیری از صوفیان قزلباش به او پیوستند. او مانند پدرانش جنید و حیدر به قصد جنگ با مسیحیان گرجستان و در واقع برا ی انتقام گرفتن از «الوند بیک آق قویونلو» و شروان شاه اقدام به تدارک سپاه کرد. اسماعیل برای گردآوری سپاه بیشتر به آناتولی(قراباغ و وان) رفت و در سال ۹۰۶ ه.ق. همراه با هفت هزار سپاهی قزلباش به سمت شروان لشکر کشید. در جنگی که نزدیک قلعه گلستان روی داد، فرخ یسار با وجود بیست هزار جنگاور مغلوب و کشته شد. اما قلعه گلستان در مقابل سپاه صوفیان به مقاومت پرداخت و بلافاصله تسلیم نشد. با این حال باکو تسلیم شد و سردار خردسال به جای آنکه وقت خود را برای محاصره و تسخیر قلعه گلستان ضایع کند، از حوالی شروان عزیمت کرد و راه آذربایجان را پیش گرفت. در نزدیک نخجوان الوند بیگ آق قویونلو را مغلوب کرد(۸۸۰ش/۹۰۷ق/۱۵۰۱م) و خود پیروزمندانه وارد تبریز شد و سلطنت خود را با اعلام و اظهار سلطنت شیعه که به هر حال با آیین اکثریت اهل شهر مغایر بود، اعلام داشت. وی در حالی که چهارده سال بیشتر نداشت به کمک مریدانی که سخت به او معتقد بودند در سال هشتصد و هشتاد هجری شمسی شاه ایران شد و سلسله خویش را به نام جدش صفی الدین «صفویه» نامید که در تاریخ ایران به دو دلیل اهمیت بسیار دارد:

یکی این که این سلسله اولین سلسله کاملاً مستقل ایرانی بعد از حمله اعراب به ایران(در سال ۳۲ ه.ق) بوده است. یعنی پس از هشتصد سال توانست با افتخار نام ایران را بر روی نقشه ها برگرداند. دوم اینکه مذهب تشیع در ایران توسط شاه اسماعیل مذهب رسمی اعلام شد و در واقع جانشین تسنن گشت.

اعلام تشیع به عنوان مذهب رسمی: شاه اسماعیل در اولین اقدام مهم خود، در شهر تبریز مذهب تشیع را به عنوان مذهب رسمی دولت و مملکت صفوی اعلام نمود. نکته جالب این است که در آن هنگام اکثریت مردم تبریز نیز سنی مذهب بودند(چیزی حدود دو سوم). امرا قزلباش این مطلب را به شاه اسماعیل تذکر دادند اما شاه در پاسخ عنوان کرد که «در این کار خداوند و امامان او را یاری خواهند کرد و اگر مردم بخواهند در مقابل او کوچکترین اعتراضی کنند پاسخشان شمشیر خواهد بود»(ایران در عصر صفوی، راجر سیوری، چاپ سیزدهم، صفحه ۲۷). البته در سراسر ایران از سوی مردم عادی تقریباً هیچ مقاومتی نیز بر علیه این تصمیم وی نشد.

پیوستن قبایل ترک آناتولی: ایلات ترک بهارلو(از اولاد بایرام خوجه بهارلو و از ایلات تشکیل دهنده قراقوینلوها بودند) قبل از تسخیر تبریز(۹۰۷ق/۱۵۰۲م) به سرکردگی حسن خان به شاه اسماعیل پیوستند.

ایجاد وحدت ملی: پس از سقوط ایلخانان مغول و به مدت حدود دو قرن در ایران از بلخ تا دیاربکر وضعیت ملوک الطوایفی حاکم بود. «روملو» در خصوص سال ۸۸۰ ه.ش/۹۰۷ ه.ق مجموعه ای از حکام محلی را نام می برد، که مهمترین آنها عبارت بودند از: سلطان حسین بایقرا آخرین شاه تیموریان در خراسان، بدیع الزمان میرزا در بلخ، سلطان مراد در عراق عجم، حسین کیای چلاوی در سمنان، مرادبیک بایندر در یزد و شاه اسماعیل در آذربایجان.

شاه اسماعیل با برخورداری از نیروی جان بر کف قزلباش عزم نمود، که ایران را متحد سازد. ابتدا سلطان مراد حاکم عراق عجم، که پسر سلطان یعقوب آق قویونلو بود، را در نواحی مابین همدان و بیجار شکست داد و سلطان مراد به شیراز گریخت. شاه اسماعیل او را تعقیب نمود و او از ترس به بغداد گریخت و شاه اسماعیل بدون جنگ شیراز را تصرف نمود و از آنجا به قم رفت. سپس بر حسین کیای چلاوی حاکم سمنان و فیروزکوه پس از جنگی سخت غلبه کرد و نهایتاً یزد و ابرقو را که در اختیار محمدکره بود، تصرف کرد و از شهری به شهری رفت و حکام محلی را برانداخت و یا تابع خود نمود. آنگاه در سال ۸۸۷ ه.ش(۹۱۴ه.ق) عازم عراق عرب شد و بغداد و نجف را نیز فتح نمود. بدین ترتیب او در مدت هفت سال تمام ایران بزرگ به جز برخی نواحی نظیر خراسان و ارمنستان را تصرف نمود و حکومتی واحد و مستقل را در آن برقرار ساخت و به عنوان پادشاه ایران تاجگذاری نمود.

کشورداری: شیوه کشور داری شاه اسماعیل و ترویج مذهب شیعه احتمالاً مانع تجزیه ایران آشوب زده میان دو قدرت بزرگ عثمانی و ازبک شد. وی برای تعدیل سیاست های افراطی سران قزلباش، صوفیان و مریدان حیدری، علمای ایرانی و نیز جبل عامل، کوفه و بحرین را به تدوین کتابهای فقهی در زمینه شیعه جعفری دعوت کرد(ایران در روزگار شاه اسماعیل و شاه طهماسب، ص ۱۲۶). محقق کرکی که در نشر فقه و اصول مذهب جعفری شخصیت مهمی‏ محسوب می‏شد، از جمله آنان بود. از جمله اقدامات شاه صفوی برای تجلیل از امامان شیعه ضرب سکه با نام ائمه اثنی عشری، قرار دادن نام ۱۲ امام معصوم به عنوان سجع مهر شاهی(درباره مهرهای شاه اسماعیل اول، صص ۱۸۲–۱۸۵)؛ تعمیر و توسعه آرامگاه امامان در شهرهای عراق و مشهد و نیز ایجاد ساختمان مقبره برای امامزاده‏ها در شهرهای ایران و طرح آب رسانی از فرات به نجف بود.

شاه اسماعیل کلیه وظایف اداری و کشوری را به ایرانیانی سپرد، که در اعتقادشان به تشیع جای شک و شبهه نبود و بسیاری از آنان پیشینه طولانی در کارهای دیوانی داشتند. نامدارترین رجال او عبارت بودند از: امیر زکریا تبریزی، محمود خان دیلمی، قاضی شمس الدین لاهیجانی، امیر نجم رشتی، امیر نجم ثانی، میر سید شریف شیرازی و شمس الدین اصفهانی.

شاه اسماعیل به رسوم و آیین های مذهبی و ملی بسیار علاقه نشان می‏داد و به ایجاد آبادانی و بناهای یادبود اهتمام داشت. مهمترین آثاری که از دوران وی به یادگار مانده، عبارتند از: ۴ بازار دور میدان قدیم اصفهان؛ مدرسه ‏هارونیه و بقعه امام زاده هارون در اصفهان. وی بناهای یادبودی هم در اوجان فارس و شیراز و آبادانی و ساختمان های متعددی در خوی و تبریز بنیاد کرد.

جنگ با دشمنان خارجی: شاه اسماعیل که به سختی با مذهب تسنن دشمنی می کرد تبریز را به پایتختی برگزید و در همان سال تاجگذاری به جنگ قوم ازبک رفت(این قوم در شمال شرق ایران در ازبکستان فعلی ساکن بوده و هرگاه که فرصتی به دست می آورند به خاک ایران تجاوز می کردند). در این جنگ که در حوالی مرو رخ داد ۱۷۰۰۰ ایرانی توانستند ۲۸۰۰۰ سپاهی ازبک را در هم کوفته و فرمانروای آنان به نام محمد شیبانی که قصد فرار داشت را دستگیر و مقتول سازند.

اما در همین هنگام با یورش عثمانی ها مواجه شد. خلیفه عثمانی به نام سلطان سلیم که شیعیان را کافر می دانست و خود را نیز خلیفه تمامی مسلمانان جهان می خواند به قصد اشغال کامل ایران به این کشور لشکرکشی کرد. شاه اسماعیل به قصد دفع حمله عثمانیان به غرب لشکر کشید و در نبرد چالدران(۸۹۳ ه.ش) آن چنان دلیرانه جنگید که علی رغم شکست خوردن، نبرد او در زمره نبردهای بزرگ تاریخ و از افتخارات ایرانیان محسوب می شود. در این جنگ ۲۹۰۰۰ سرباز ایرانی که تنها از سلاح های سرد مانند شمشیر و نیزه استفاده می کردند در برابر سپاه دویست هزار نفری عثمانی که مجهز به توپ و تفنگ بود به سختی ایستادگی کرده و کشتار زیادی از دشمن به عمل آوردند و از ایشان تنها ۸۵ نفر زنده ماندند اما حتی یک نفر اسیر هم ندادند.

ترکان عثمانی در این جنگ قسمت بزرگی از آذربایجان را به اشغال خود در آورند، که البته با مقاومت دلیرانه مردم تبریز سلطان سلیم، مجبور به تخلیه شهر شد. اشغال بخش هایی از آذربایجان توسط عثمانی تا زمان شاه عباس کبیر ادامه داشت(البته پس از شاه اسماعیل نیز آنان هرگاه که فرصتی بدست می آوردند به ایران حمله می کردند و اختلافات مرزی و مذهبی دو کشور تا زمان سقوط امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول طول کشید).

شاه اسماعیل توانست در مدتی کوتاه با تدابیر جنگی و نیز با خشونت هایی که به کار می برد ایران را متحد کرده و در برابر هجوم دشمنان داخلی و خارجی به خصوص ازبکان و عثمانی ها که از شرق و غرب به ایران حمله می کردند به خوبی مقاومت کند.

سروده های شاه اسماعیل: وی مردی بسیار زیبا و خوش اندام بود، اشعار صوفیانه به ترکی آذربایجانی می گفت که تا به امروز نیز این اشعار باقیمانده است. مانند شعر زیر که وی آن را قبل از جنگ برای سلطان عثمانی فرستاد و سلطان نیز پس از خاتمه جنگ شعری به فارسی گفت و به عنوان پاسخ به شاه ایران داد. ترجمه فارسی شعر شاه اسماعیل از این قرار است:

من به مرشد خویش به چشم جوهر و ذات وجود می نگرم،

و خویشتن را در راه او قربانی می کنم،

من دیروز به دنیا آمده ام و امروز خواهم مرد،

بیا، اگر تو می خواهی بمیری، این پهنگاه مرگ است...

مرگ شاه اسماعیل: سلطان سلیم اول که در فتح تبریز موفق شده بود که همسر محبوب شاه اسماعیل را به اسارت در آورد پس از خروج از ایران وی را گروگان گرفت و برای آزادی وی از شاه امتیازات کلانی خواست. اما اسماعیل برای به دست آوردن همسر محبوب خود حاضر نشد یک وجب از خاک ایران را به سلطان سلیم تسلیم کند و آن چنان که گفته شده از دوری همسر خویش در سن سی و پنج سالگی درگذشت. پس از وی فرزند وی شاه طهماسب اول به پادشاهی ایران رسید.

منبع: انجمن ادبی شفیقی با اندکی تخلیص

اوغرادیم

بیر بلادان قاچیبان یوز مین بلایا اوغرادیم

بیر زامان شاد اولمادیم درد و بلایا اوغرادیم

قان یوتوب هر لحظه بیر درد و بلایا اوغرادیم

نئیله ییم ائى دوستان من بی وفایا اوغرادیم


شول فلکین گردیشى، هئچ وقت منى شاد ائتمه دى

خسته کؤنلوم بیر بلادن، غمدن آزاد ائتمه دى

آیرى دوشدوم قووم و قارداشدان منى یاد ائتمه دى

من تکین بختى قارانى خانه ویران ائتمه دى

نئیله ییم ائى دوستان، من بى وفایا اوغرادیم؟


گؤرسه لر احوالیمى هر موبتلا ییغلار منه

آه و ناله مدن یانیب شاه و گدا ییغلار منه

دال ائدیپ بیگانه لر هر آشینا ییغلار منه

رحم ائدیب هر مفلس و هر بینوا ییغلار منه

نئیله ییم ائى دوستان، من بى وفایا اوغرادیم؟


ائى خودایا ائیله دین غمدن صنوبرى نه حال

هئچ موسلمان اولماسین من تک غم ایچره موبتلا

لوطف ائدیب یا خیضرى پئیغمبر مدد ائت سن منا

قالمیشام دار و فنا ایچره گیریفتار و بلا

نئیله ییم ائى دوستان، من بى وفایا اوغرادیم؟

ترجمه اشعار:

بهر فــرار از یک بلا، افتــــاده ام در صد بلا

ناشــاد مــاندم هر زمــان، با درد و آلام و بلا

خون خوردم اندر دل بسی، در موج غم ها غوطه ور

گوئیــد با هر دوستی، گشتم اسیــر بی وفا


از گردش چرخ فلک، ناشاد ماندم هر زمان

با قلب مملو از غم و بیداد ماندم هر زمــان

در بند و دور از یاد هر، آزاد ماندم هر زمان

در حسرت یک خانه آباد ماندم هر زمــان

گوئید با هر دوستی، گشتم اسیــر بی وفا


برحــال زارم می کنی، گریه اگر بینی مرا

از نالـه ام سوزد دل شهزاده و پیــر گـدا

گرید بر احوال دلــم، بیگـانه و هر آشنــا

آرد بحالم رحم دل، هر مفلس و هر بینــوا

گوئید با هر دوستی، گشتم اسیـر بی وفـا


قد صنوبرسـای من، از غم شده لام ایــخدا

هرگز نگردد مسلـمی چون من به غم ها مبتلا

ای خضر پیغمبر مـدد؛ بر حال من لطفی نمـا

افتــاده ام مهــجور در آلام و اصــــرار بلا

گوئید با هر دوستی، گشتم اسیــر بی وفـا

شاه اسماعیل صفوی

جان اولماز ایسه

جان اولماز ایسه، سن تکی جانان یئتر منه

وصلین بو خسته کؤنلومه درمان یئتر منه

هیجرون جفاسی ائیله یاخوبدور بو کؤنلومی،

هر شب قاپوندا، ناله و افغان یئتر منه

ظلمت ایچینده، آب حیات ایستمز کؤنول،

لعلون، زلا‌لی چشمه ی حیوان یئتر منه

زاهد! قووارایسن منی میخانه‌دن بو گون!

روز ازلده یار ایله پیمان یئتر منه

گر چی،"خطایی"، گئتدی الوندن وصا‌ل دوست،

هر دم خیا‌ل دیده ده مهمان یئتر منه

خطایی(شاه اسماعیل)

گئتدی اول دلبر

گئتدی اول دلبر، بسی درد و بلا قالدی منه،

نی بلا، بل کیم، یوکوش جور و جفا قالدی منه

مونجا گلدیم من گدایه هئچ عنایت قیلمادون،

ائشیگونده قالدوغیم دست دعا قالدی منه

مژده گلدی دلستانومدن کی، قتل اولدی رقیب،

شکر کیم، بیگانه گئتدی، آشنا قالدی منه

آنجه کوکب کیمی، یاش تؤکدی، غموندن گؤز‌لریم،

یئر ایله، گؤگ ایله، کیواندا باخا قالدی منه

ای "خطایی"! زولفو تک آریندی یوز‌دن زنگبار،

دلبر چین و ختن، خوب "ختا" قالدی منه

شاه اسماعیل صفوی(خطایی)

فتح اولدی یوزمین باب لر

رخلرون مصحف، نیگارا! خط لرون اعرابلر

باخدوم، اول یوزون منه فتح اولدی یوزمین باب لر

ذرّه ایدوم، گون تکی، عالمده مشهور اولموشام

تا منه دوشدی سنون مهر رخندن تاب لر

گر سنون یوزون دگول عاشیق لر ایچون قبله گاه

پس ندن بولدی هلال قاشلارون محراب لر؟

تا سنون زولف و رخونی گورمیشیم هر صبح و شام

گئجه- گوندوز، گریه دن گلمز گوزومه خواب لر

چین زولفون بندینه دوشدی "خطایی" خسته دل

شربت لعلوندور اونا قند ایلن عنّاب لر

شاعیر: شاه اسماعیل صفوی(خطایی)

یا علیّ المرتضی

عرضه یازدیم من سنه، ای شاه خوبانیم مدد

عرض حالیم سن بیلورسن، دین و ایمانیم مدد

شرمسارم، پرگناهم، سن باغیشلا یا کریم!

جمله لرنی یارلیغایین، کامل احسانیم مدد

مست و مجنون اولمیشام من فرقتیندن یا حبیب!

ای حقیقت عالمینده اینجه ارکانیم مدد

بو الیم دور دامنینیز یا علیّ المرتضی

بوی وصلیندور سنون هر درده درمانیم مدد

هر یانا عزم ائیلر اولسان سوره ی فتح اولدی فتح

آچیلور باغلو قاپی، دولتلی دربانیم مدد

بو "خطایی" نین گناهین سن گتورمه یوزینه

شاه مردان، شیر یزدان، سرّ سبحانیم مدد

یارلیغایین= باغیشلایین

شاعیر: شاه اسماعیل صفوی(خطایی)