تخلص خود را از نام سعدبن ابی بکر بن سعد زنگی ولیعهد مظفرالدین ابوبکر گرفت. هر وقت سعدی در شیراز بود در خدمت این ولیعهد ادب پرور به سر میبرد. سعدی در نظامیه بغداد تحصیل کرد. دانشجویان دانشگاه نظامیه عبارت بودند از مفسران، محدثان، وعاظ، حکام و مذکران.
شیخ پس از اتمام تحصیل به سیر و سیاحت پرداخت و در مجالس، وعظ میگفت و مردم را به سوی دین و اخلاق هدایت میکرد. بهطوریکه از آثار سعدی بر میآید و معاصرینش هم مینویسند در لغت، صرف و نحو، کلام، منطق، حکمت الهی، و حکمت عملی(عالم الاجتماع و سیاست مدن) مهارت داشت.
شیخ اجل نه تنها به نصیحت مردم میپرداخت بلکه از اندرز دادن به سلاطین هم مضایقه نداشت کما این که رساله هفتم خود را به اندرز به ملک انکیاتو اختصاص داد. علاوه بر این رساله، قصایدی نیز سروده که در آنها ضمن مدح، نصایح زنده و گاه خشنی به انکیاتو نموده است.
شهرت وی به اندازهای بود که پس از پنجاه و پنج سال که از مرگش میگذشت در ساحل اقیانوس کبیر، یعنی در چین، ملاحان اشعارش را به آواز میخواندند.
چهل و سه سال پس از فوت شیخ، یکی از فضلا و عرفا به نام علی ابن احمدبن ابی سکر معروف به بیستون اقدام به تنطیم اشعار سعدی و ترتیب آنها با حروف تهجی نمود.
وی کلیه آثار شیخ را به 12 بخش تقسیم نمود. اول رسالههایی که در تصوف و عرفان و نصایح ملوک تصنیف کرده است. دوم گلستان، سوم بوستان، چهارم پندنامه، پنجم قصاید فارسی، ششم قصاید عربی، هفتم طیبات، هشتم بدایع، نهم خواتیم، دهم غزلیات قدیم که مربوط به دوران جوانی شیخ است، یازدهم صاحبیه مشتمل بر قطعات، مثنویات، رباعیات و مفردات، دوازدهم مطایبات. از آثار شیخ نسخ قدیمی که در زمان شخص او تحریر شده موجود است.
سعدی در سیر و سلوک نیز مقامی بس والا داشت. به تمام قلمرو اسلامی و همسایگان کشورهای اسلامی مسافرت کرد و دیده تیزبین او در هر ذره، عالمی پند و حکمت میدید.
یک بار هم در جریان جنگهای صلیبی به طوری که خودش در گلستان مینویسد به چنگ عیسویان اسیر میشود.
مدفن شیخ در شیراز معروف است. مورخین، سعدیه فعلی را خانقاه او دانستهاند و مینویسند که شیخ در این خانقاه که در شمال شرقی شیراز واقع شده به عبادت مشغول بوده و از سفره انعام او درویشان بهره میبردهاند.
دولت شاه سمرقندی در تذکره الشعراء مینویسد سلاطین و بزرگان و علما به زیارت شیخ بدان خانقاه میرفتند. قنات حوض ماهی فعلی در زمان شیخ نیز جاری و معمور بوده و سعدی حوضی از مرمر در باغ خانقاه خود ساخته، از آن قنات آب در آن جاری میکرده است.
مقام تجرید از اعظم مراتب و مقامات است و آن خالی شدن قلب و سر سالک است از ماسویالله و به ترک غیر حق گفتن، بنده مومن و شایسته آنچه موجب بعد از حق است آن را از خویش دور میکند و از هر خواست و لون و رنگی عاری میگردد، حتی از مقامات و احوال نیز مجرد میشود و در آن متوقف نمیشود.
از بال و پر غبار تمنا فشاندهایم
بر شاخ گل گران نبود آشیان ما
«صائب تبریزی»
شیخ عطار را در این مقالت سر آن است که رمزی از ترک و تجرد بازگوید. پس سخن وی را به گوش هوش پذیرا میشویم:
دیگری گفتش که ای سرهنگ راه
زو چه خواهم گر رسم آن جایگاه
چون شود بر من جهان روشن ازو
میندانم تا چه خواهم من ازو
از نکوتر چیز اگر آگاهمی
چون رسیدیمی ازو چه خواهمی
گفت: ای جاهل، نهای آگاه از او
گر تو چیزی خواهی، او را خواه از او
هر که بویی یافت از خاک درش
کی به رشوت باز گردد از برش
هر که در خلوتسرای او شود
ذره ذرهاش آشنای او شود
مرد را در خواست، آگاهی به است
کو ز هر چیزی که میخواهی به است
«منطقالطیر»
در مجمع مرغان، پرندهای تنگ بهره و حقیر، خود را به کنار هدهد رسانید و وی را گفت: ای پیک راهدان و محرم حضرت، اینک ما را عزم کوی سیمرغ است، مرا آگاه ساز که چون بدان حریم رسم و بدان درگاه باریابم، از سیمرغ چه چیز خواستار آیم؟ هدهد گفت: ایبینوا، وه که چه نادان و کوتههمتی! چه چیز از سیمرغ به است تا تو آن را از او طلبکنی؟ از وی خود او را خواستار باش که او مطلوب کل و معشوق مطلق است و در عالم چیزی از او بهتر نیست. به داستانی گوش سپار تا علو همت مردان را دریابی و بدانی که دلدادگان مشتاق از دوست جز دوست را تمنا نکنند و به نعیم هر دو جهان باز ننگرند.
عارف خدابین بوعلی رودباری را چون حال نزع فرا رسید و در عالم معنی نگریست که آسمانها را در گشادهاند و در فردوس بهر او مسند نهاد، چونان عندلیب نغمهگری آغاز کرد و گفت: بار خدایا، تو را سپاس که مرا بدین نعمتها مینوازی، اما مرا سر و برگ این نعیم نیست. من تنها تو را خواستارم. عشق تو با جان من سرشته است. اگر بسوزانی یا به بهشت بری، من تو را دانم و تو را خواهم.
وقت مردن بوعلی رودبار
گفت جانم برلب آمد ز انتظار
آسمان را در همه بگشادهاند
در بهشتم مسندی بنهادهاند
همچو بلبل قدسیان خوش سرای
بانگ میدارند کای عاشق در آی
گر چه این انعام و این تشریف هست
میندارد جانم از تحقیق دست
نیست برگم تا چو اهل شهوتی
سر فرو آرم به اندک رشوتی
عشق تو با جان من درهم سرشت
من نه دوزخ دانم اینجا نه بهشت
گر بسوزی همچو خاکستر مرا
مینباید جز تو کس دیگر مرا
من ترا خواهم ترا دانم تو را
هم تو جانم را و هم جانم تو را
«منطقالطیر»
و درخبر است که داود را خطاب آمد که بندگان مرا بگوی اگر بیم دوزخ و سودای بهشت نبود، آیا باز مرا ستایش میکردید؟ ای دون همتان، مرا با استحقاق و سزاواری بستایید، نه از سر بیم و امید. اگر شما را ذرهای معرفت و سوز محبت است، هر چه جز ماست بسوزانید و خاکسترش را بر آسمان بیفشانید.
گر نبودی هیچ نور و هیچ نار
نیستی با من شما را هیچ کار
گر رجا و خوف نی در پی بدی
پس شما را کار با من کی بدی
بنده را گو بازکش از غیر دست
پس به استحقاق ما را میپرست
هر چه آن جز ما بود برهم فکن
چون فکندی بر همش در هم شکن
وانگه آن خاکسترش را برفشان
تاشود از باد غیرت بینشان
چشم همت چون شود خورشید بین
کی شود با ذره هرگز همنشین
گر تو را مشغول خلد و حور کرد
تو یقین دان کو ز خویشت دور کرد
«منطقالطیر»
استاد محمود شاهرخی- روزنامه اطلاعات
«بایاتی»های آذربایجان الفاظ بیتکلف و روانی هستند که عشقها و آمال و آرزوهای مردم آذربایجان را در محتوای خود جای دادهاند.این بایاتیها در واقع اساس کلام موسیقی فولکلور آذربایجان را که سرچشمه افکار تودههای گذشته این ملت است را تشکیل میدهند.
تنوع و رنگانگی مضمون از جنبههای برجسته و مشخص بایاتیهای آذربایجانی است، ضمن آنکه عشق جایگاهی ویژه در بایاتیها، دارد.عشقی که در بایاتیها جان میگیرد و بارور میشود، عشقی است قابل لمس که از راز بقای حیات سرچشمه میگیرد و با احساسات پسندیده انسان دوستی جاری میشود.
اعتقادات، آداب و رسوم، فضایل و خلق و خوی قومها در تحریر بایاتیها همراه با موسیقیهایی در مایه غم انگیز شالودهی اساسی بایاتیهای آذربایجان است.
البته آنچه که در زبان آذری در خواندن بایاتیها اهمیت پیدا میکند، لحن خواننده آن است؛ به گونهای که این خواننده است که به اقتضای ذوق و قریحه خود و با تغییرات و اضافاتی که با سلیقه خود به بایاتیها اضافه میکند، باعث جان گرفتن بایاتی میشود.
پنجره نین میللری
آچیپ قیزیل گوللری
اوغلانی یولدان ایللر
قیزین شیرین دیللری
از پشت میلههای پنجرهای که در آن گلهای سرخ روییده است، حرفهای شیرین معشوق، عاشق را شوریده تر میکند.
برخی از بایاتیها که شادند، در عروسیها و مجالس شادی خوانده میشوند. به این نوع آوازها «دیل جالمانی» میگویند. البته با کمی تامل و تفحص میتوان به نخستین دستمایههای موسیقی آذربایجان از این آوازها دست یافت.
بایاتیها از نظر انسجام شکل، وسعت مضمون، ترنم موسیقی و تموج ذوق و احساس در ردیف جذابترین و شورانگیزترین آثار بدیع فولکلوریک جای میگیرند. این نغمههای نغز و دلکش که از زندگی و عواطف و راز و نیازهای مردم ساده و پاکدل مایه میپذیرند و در قالب الفاظی روان و بیتکلف جای میگیرند؛ از چنان لطف و خلوص و صراحتی برخوردارند که به خصوص وقتی با آهنگ ویژه خود خوانده شوند، عنان از کف میربایند و سرشک بر چهره احساس میافشانند.
ارادت و اعتقاد مردم سادهی صحرا و شهر و روستا به این آثار موزون و دلفریب تا بدان پایه است که بایاتیها را حسب حال و آیینهی سرنوشت نمای خویش میپندارند و به هنگام ملال و سرگشتگی به آن توسل میجویند و به عنوان تفأل از آن مدد و مراد میطلبند.
ادامه مطلب ...سرزمین آذربایجان در دل ایران پهناور و کهن که یکی از گاهوارههای دیرین حکومت و تمدن است، قرار دارد.به همین سبب در طول تاریخ و در تمام ادوار اهالی آذربایجان با مردم دیگر نقاط ایران، ریشههای فرهنگی و تمدنی همگون داشتهاند و ریشههای دینی و مذهبی آنها یکی بوده است.
سرزمین آذربایجان آن سوی ارس در دل همین اشاره قرار میگیرد.بدین سبب، مجموعه سرزمینی آذربایجان یکی از سرچشمههای غنی شعر فارسی بوده که علیرغم ترک زبان بودن ساکنان این سرزمین در شکوفایی و تجلی شعر فارسی نقش ویژهای داشته است.نام بردن از این شاعران نامی آذربایجان که شعر فارسی سرودهاند ستون بلندی را میطلبد.بدین سبب با وجودی که بخشی از این سرزمین از ایران جدا افتاد اما ریشه کهن و عمیق به هم پیوسته بار و بر آن را از دل یک چشمه سیرآب میکند و تعلق خاطر به منویات فکری و فرهنگی مشترک همچنان در دلهای مردمیکه در آن سوی ارس در جمهوری آذربایجان میزیند چونان شعلهای گرمیبخش روابط همدلانه است.پس تعلق خاطر آنان به ویژه فرهیختگان آن دیار به زبان و ادبیات فارسی به صورت موضوعی غریب و تازه نیست بلکه استمرار جریان ژرف تاریخی است که در مسیر خاص خود همچنان به پیش میرود.در آذربایجان، همواره به زبان و ادبیات فارسی علاقهی وافری وجود داشته است و این خیلی طبیعی است، چرا که در طول اعصار گذشته این زبان در آذربایجان جایگاه ویژهای داشته و اکثر ادیبان و شاعران آذربایجانی، آثار گرانبهای خود را با این زبان نگاشتهاند.
ادبیات شفاهی آذربایجان در نوع خود بی نظیر و یا حداقل کم نظیر می باشد و یکی از غنی ترین و کهن ترین ادبیات شفاهی جهان به شمار می آید و در واقع شالوده ی ادبیات آذربایجان بر فولکلور بنا شده است.
صاحب نظران و محققانی که با دامنه ی گسترده مهاجرت و پیشتازی تمدن شکوفا و نقش های تاریخی مردم ترک و قلمرو جغرافیایی آنها به خوبی واقفند، بر این واقعیت انکارناپذیر اذعان دارند که این منطقه وسیع خاستگاه بخش مهمی از ریشه دارترین، اثر گذارترین و اصیل ترین میراث های فرهنگی انسانی بوده است و هر کدام از دستاورد های ادبیات شفاهی و آثار مکتوب آن گنجینه ارزشمندی است که تاریخ نگاران واقع گرا و اندیشمندان حقیقت جو را با فرایند عظیمی از تکاپوهای فکری و آفرینش های اساطیری و حماسی و تلاش های خستگی ناپذیر انسان های آزاده و سرافراز روبرو می سازد. اسطوره ها، حماسه ها، داستان ها، روایات شفاهی و عامیانه، موسیقی و دیگر هنرها، باورهای دیرینه، آداب و رسوم و به طور کلی مجموعه بزرگ فرهنگ عامه غنی اقوام ترک، تجلی واقعیت های بوم شناختی و فرهنگی و تاریخی این مردمان می باشند.
اگر نگاهی به حماسه کهن سومری قیل قمیش بیندازیم که کهن ترین و معروف ترین اثر به جای مانده در این زمینه یعنی ادبیات داستانی است، خواهیم دید که پژوهشگران و زبان شناسانی که در طی دوره های مختلف درباره تاریخ باستان زبان اقوام آسیای میانه و آذربایجان و دیگر سرزمین های ترک زبان به تحقیق پرداخته اند، عقیده دارند که زبان سومری نیز مانند زبان ترکی از شاخه زبان های اورال– آلتایی موسوم به یافثی یا قفقازی می باشد که به آن زبان های التصاقی نیز می گویند. به عبارت دیگر گروه زبان های ترکی جزء زبان های نشات گرفته از یک شاخه اصلی است که زبان سومری نیز یکی از آن هاست. علاوه بر این مناطقی که حوادث حماسه قیل و قمیش در آن ها روی داده است از بین النهرین موطن بعدی سومرها گرفته تا سرزمین آذربایجان و دریای خزر کشیده می شود. شایان توجه است که قیل قمیش در سر راه خود به سوی دریای خزر از کوه های میشو واقع در میان منطقه گونئی(شبستر) و مرند نیز عبور می کند.
مردم آذربایجان نیز در طی حیات اجتماعی و فرهنگی خود، در کنار دیگر اقوام ترک گنجینه عظیمی از ادبیات فولکلوریک به وجود آورده اند تا آنجا که وسعت و تنوع ادبیات شفاهی مردم آذربایجان در اولین برخورد باعث شگفتی همگان می شود.
ادبیات فولکلوریک آذربایجان شامل انواع مختلفی مانند اساطیر و افسانه ها، مثل ها(آتالارسوزی)، داستان ها، تاپماجاها(چیستان ها) و لطایف ادبی می شود که می توان آن ها را در دو قالب کلی ترانه های بومی آذری تحت عنوان قوشماها که شامل انواع شعرهای عامیانه مانند بایاتی ها، ماهنی ها، لایلاها و... می باشند و داستان ها که شامل داستان های کهن، باغلاماها، تعریف نامه ها و منظومه های دیگر است که توسط آشیق ها نقل می شوند.
در میان انواع مختلف ادبیات فولکلوریک، قصه ها و افسانه های آذربایجان و به طور کلی داستان های عامیانه آذربایجان به این دلیل که جز کهن ترین و زیباترین این داستان ها و از دید مضمون جز بهترین و پر محتواترین داستان ها می باشند، ارزش و جایگاه ویژه ای در جهان دارند. در این داستان ها تصاویر روشنی از جهان بینی، طرز تفکر و خصوصیات ملی و آداب و رسوم و معیشت مردم آذربایجان در اعصار مختلف تاریخ ارائه می شود. تنوع موضوعات و قدمت تاریخی و وسعت اطلاعات ارائه شده در این داستان ها، آذربایجان را به عنوان یکی از مهم ترین کانون های آفرینش و تاثیرگذار داستان های عامیانه در جهان معرفی کرده است.
داستان های عامیانه در ادبیات فولکلوریک مردم آذربایجان با همه گوناگونی و تنوع ظاهری دارای جنبه های مشترک و یکسانی می باشند. بیشتر این داستانها توسط سخن پردازان و نوازندگان هنرمند و چیره دستی که در گذشته اوزان نامیده می شدند و امروزه به نام آشیق شناخته می شوند نقل می گردند و به همراهی آهنگ دل نواز و سحرآمیز آلت موسیقی ویژه ای مرسوم به قوپوز(ساز) روایت می گردند. همه ی این داستان ها از دو قسمت نظم و نثر تشکیل یافته اند که معمولاً بخش های روایتی نثر و بخش های مربوط به گفتگوی دو شخصیت داستان به صورت نظم در آمده است و همچنین باید اضافه کرد که نثر آن توسط آشیق نقل می گردد و بخش های منظوم آن را نیز آشیق با همراهی سازش می خواند.
از لحاظ مضمون داستان های فولکلوریک آذربایجان به دو دسته کلی تقسیم می شوند:
دسته اول داستان های اسطوره ای، حماسه ای و قهرمانی می باشند که در آن ها مبارزات خلق به خاطر آزادی و وطن به تصویر کشیده شده است. اغلب این آثار تنها به توصیف رشادت های یک قهرمان کفایت نمی کنند و مبارزات عموم خلق را منعکس می کنند. داستان های دده قورقود، کوراوغلی، قاچاق نبی از نمونه های بارز این دسته می باشند. دسته دوم داستان های عاشقانه می باشند که از مهم ترین آن ها می توان عاشیق غریب، طاهر میرزا، اصلی و کرم، شاه اسماعیل ختایی و... اشاره کرد.
نکته ی بسیار مهم و قابل توجه که می توان ذکر کرد این است که هیچ کدام از داستان های ذکر شده در بالا، در طول تاریخ نام هیچ نویسنده ای را با خود به یدک نکشیده اند و حتی در کتابی مانند دده قورقود نیز که تاکنون دو نسخه خطی از آن به دست آمده است، نام هیچ شخصی به عنوان نویسنده ی داستان ها ذکر نشده است. همین مسئله دلیلی واضح و محکم برای اثبات حقیقت مردمی بودن این داستان ها ارائه می کند.
منبع: وبلاگ babakyurdu.blogfa.com
در مطالعه گونه های مختلف ادبیات ملل جهان شاخه ای وجود دارد که به دلیل سادگی و شیوایی بیان از گونه های بسیار دل نشین و تاثیرگذار می باشد. این گروه از آثار ادبی اصطلاحاً ادبیات فولکلوریک یا ادبیات شفاهی نامیده می شود.
از مشخصات اصلی ادبیات فولکوریک، مردمی بودن آن است. به عبارت دیگر برخلاف آثار ادبی کلاسیک مکتوب، ادبیات فولکلوریک در میان مردم آفریده می شود و همراه با توده های خلق به حیات و بالندگی خود ادامه می دهد. در اصل ادبیات شفاهی محصول آفرینش دسته جمعی جامعه بوده و آرزوها، شادی ها، کدورت ها، طرز زندگی و اعتقادات مذهبی همان جامعه را منعکس می کند. البته مطمئنا حتی یک اثر فولکلور نیز در ابتدای امر گوینده و پردازنده ای داشته است ولی آنچه حائز اهمیت است این است که بعد از ابداع مدت ها سینه به سینه نقل شده و پای به پای تحولات اجتماعی و تاریخی تغییرات فراوانی بر خود گرفته و سلایق فردی و جمعی افراد زیادی در آن تاثیر گذاشته است.
در اهمیت ادبیات فولکلوریک باید اضافه کرد که ادبیات مکتوب از ادبیات شفاهی نشات می گیرد. یاشار کمال در تعریف فولکلور می گوید: فولکلور ثروتی فرهنگی و دستاورد تجربه بزرگ انسان است، ثروتی که در طی صدها سال از همدستی خلق پدید آمده و سینه به سینه منتقل شده تا به زمان ما رسیده است.
در میان عناصر مختلف تشکیل دهنده ادبیات شفاهی، داستان های عامیانه به دلیل ذات پر از اعجاب و حادثه اش جذاب ترین و ماندگارترین و عظیم ترین بخش این شاخه از ادبیات می باشد. این داستان ها حامل ارزش ها، واقعیت ها و آرمان ها و آمال و اندیشه و اعتقادات یک ملت می باشند و نشانگر خط سیر زندگی در یک دوره خاص از تاریخ می باشند. داستان های عامیانه اهمیت فراوانی دارند و همواره مورد مطالعه گروه های مختلف علمی مانند جامعه شناسان و تاریخ نویسان قرار می گیرند. داستان های اسطوره ای و افسانه ای و داستان های تاریخی و نیز داستان های طنز از انواع داستان های عامیانه می باشند که در برخی موارد این موضوع ها در هم نیز آمیخته می شوند.
مرثیهسرایی همواره به عنوان هنری ریشهدار در تاریخ دیرینه فرهنگ و ادب اردبیل احساسات و ذایقههای لطیف شاعران این دیار را برای علاقهمندان و دوستداران اهل بیت به تصویر کشیده است. هر چند که سایه زندگی پیچیده شهری بر سر این هنر طی چند سال اخیر سنگینی کرده و مانع آن شده که صاحبان طبعهای لطیف در این خطه شاعرخیز در خلوت آرامش آثار بدیعی همچون شاعران اعصار گذشته خلق نمایند اما با این اوصاف شاعری و مرثیهسرایی در اردبیل هنوز هم جایگاه ویژهای دارد.
در تاریخ ایران مرثیه سرایان اردبیلی بیشک نقش ارزنده و گرانسنگی در روایت حماسه بزرگ عاشورا و انتقال آن به نسلهای امروزی داشته اند. به گفته صاحبنظران، هنر شعر در اردبیل در دوره صفویه که مرثیه سرایی به خاطر علاقه شدید قلبی مردم این دیار به ائمه اطهار و خاندان عصمت و طهارت(ع) در ادبیات منطقه مطرح شد، به اوج درخشش خود رسید. از آن هنگام بود که دهها نفر از عندلیبان دیار شیخ صفی با نظمی روان و دلنشین به توصیف حماسه حسینی و مدح و منقبت و ذکر مصائب ائمه معصومین(ع) پرداختند.
امروز نیز اشعار مرثیهسرایان به نام اردبیلی که با هنرنمایی به شکلی دلپذیر و تاثیر گذار ارایه میگردد، نقش به سزایی در رونق عزاداریهای ماه محرم در مناطق آذرینشین و سایر نقاط کشور دارد. در مرثیههای شاعران اردبیلی به واقعه بزرگ کربلا از زاویههای گوناگون پرداخت شده و در آنها حماسه بزرگ پدید آورندگان عاشورا ، مظلومیت اهل بیت و قساوت یزید و یزیدیان به زیبایی هر چه تمام عرضه شده است.
به نوشته مورخان معتبر، مردم اردبیل به عنوان یکی از پیشگامان پذیرش دین اسلام، به خاندان عصمت و طهارت عشق ورزیده و ادیبان خوش قریحه منطقه از آن زمان مدح و منقبت چهارده معصوم(ع) را به نظم و نثر کشیدهاند.
مرثیهسرایان فراوانی از جمله بیضا، دلخون، ثابت، ناصر، عاصم، مطلع، ناطق، انور، غمگین، سیدحکاک، بختیاری، جلیلی وند، صدرالممالی، یحیوی، منعم و منزوی و... در این شهر میزیستهاند که اکنون فقط آثار ارزشمندی از آنان به یادگار مانده است.
کارشناسان معتقدند سرودههای حماسی برخی از مرثیهسرایان معاصر اردبیلی به عنوان شاهکارهایی از فرهنگ تشیع در نوع خود کم نظیر میباشند.
شمار دقیق آثار و کتب مرثیه شاعران متوفی و در حال زندگی در اردبیل مشخص نیست اما شاید از یکصد عنوان فراتر رود. شاعران غیر مرثیهپرداز اردبیلی نیز دست کم در سرودههای خود نیم نگاهی به شور و حال سالار شهیدان داشتهاند. شاعران نوحهپرداز متوفی اردبیلی از شنیدههای خود در منابر علما و نیز مطالعه کتابهایی چون مقاتل، تاریخ اسلام و وقایع کربلا در سرودن اشعار حماسی استفاده میکردند.
در حال حاضر آقایان عسکر شاهی، محمد تقایی، هادی، غفاری، معزی، شفیع تفاخری، صبا، صنعا، حسین بختیاری، عاصم، عابدیان، یوسف معماری، شفیع خلیل زاده، مجرد، آذراوغلی، راثی، ناصر آزاد، ایلچی و دهها شاعر نوجوان و جوان اردبیلی در زمینه مرثیهسرایی قلم فرسایی میکنند.
سدهی دهم هجری(شانزدهم میلادی) با حادثهی بزرگی در ایران همراه بود. در سال 907ق/ 1502م اسماعیل صفوی از خاندان شیخ صفی الدین اردبیلی، پس از 12 سال تلاش و از میان بردن 50 حاکمیت محلی، سرانجام در تبریز تاجگذاری کرد. او با محور قرار دادن مذهب تشیع، حکومتی یکپارچه و متمرکز ایجاد کرد.
شاه اسماعیل به دو نکتهی اساسی توجه داشت: یکی مذهب تشیع و دیگری زبان ترکی. اولی پایه و اساس قدرت گیری خاندان صفویه بود و دومی عامل بسیج هواداران صفویه. در سپاهی که شاه اسماعیل برای اجرای اهدافش گردآورده بود، قبایل ترکی چون شاملو، استاجلو، تکه للو، روملو، افشار، ذوالقدر، قاجار و ارساق شرکت داشتند. این قبایل در زمان شیخ حیدر پدر شاه اسماعیل، با نام قزلباشان معروف شدند. شیخ حیدر به هوادارانش دستور داده بود که کلاه سرخ رنگی دوازده تَرک به نشانهی 12 امام بر سر بگذارند.
قزلباشان هستهی اصلی سپاه شاه اسماعیل را تشکیل میدادند. عامل ارتباط معنوی و ظاهری شاه اسماعیل با مریدانش نیز زبان ترکی بود. با به قدرت رسیدن شاه اسماعیل، زبان ترکی نیرویی دوباره گرفت. شاه اسماعیل خود به ترکی شعر میسرود و ختایی تخلص میکرد. قسمت مهم اشعار او در عشق امام علی(ع) و امامان شیعه است. در زمان شاه اسماعیل، قالب قوشما(دو بیتی 11 هجایی) به وسیلهی شاه اسماعیل و شعرای معاصر پایه گذاری و توسعه یافته بود. قوشما از وزنهای هجایی معمول در میان اقوام ترک بوده است. هر قوشما 2 تا 5 بند بود. نمونهای از قوشما:
هرکیم شیخ صفوینین امرینی توتماز یورلور بویولدا منزله چاتماز
غیر ملت اونا اعتبار ائتمز جمله عبادتین باشی دیر توحید
اشعار عاشقانه نیز با اوزان هجایی مانند قوشما، گرایلی(دو بیتی 8 هجایی) و بایاتی(دو بیتی 7 هجایی) در همین زمان پدید آمد. شاه اسماعیل خود غزل سرایی زبده بود. او از شاعران برجستهی ترکی آذربایجانی است. نامههایی که شاه اسماعیل برای پادشاهان عثمانی همچون سلطان مراد و سلطان سلیم مینوشت، به زبان ترکی بودند.
زمانی که شاه اسماعیل تبریز را از سلطان مراد آغ قویونلو گرفت و عَلَم شیعهگری برافراشت، ادیبان پارسی زبان دربار آغ قویونلو که عدهای از آنان سنّی متعصب بودند، به عثمانی رفتند. بدین ترتیب ادب ترکی از ادب پارسی پیشی گرفت. این ادیبان همچنان به کار ترویج زبان پارسی در عثمانی ادامه دادند. سلاطین عثمانی نامههای خود را برای شاه اسماعیل به فارسی مینگاشتند. اغلب شاعران آذربایجان در دربار صفوی گردآمده بودند. حبیبی شاعر معروف متولد برگشاد، ملک الشعرای دربار بود و شعری به فارسی از او در دست نیست. در دربار شاعران دیگری چون محمد امین سلطان ترکمان و برادرش محمد مؤمن بیگ به پارسی و ترکی شعر میسرودند. مولانا کلبعلی راغب تبریزی(مرگ 1002ق)، عقیقی شروانی و قاضی اعرجی مراغی از شاعران این دوره هستند که هم به پارسی و هم به ترکی شعر گفتهاند. صادق بیگ افشار تبریزی متخلص به صادقی، در نظم و نثر فارسی و ترکی جغتایی دست داشته است. دیوان غزلیات ترکی و منشأت ترکی دارد. معروفترین اثر او تذکرهی مجمع الخواص در شرح احوال شاعران معاصر اوست که به زبان ترکی جغتایی نوشته و آقای عبدالرسول خیامپور استاد دانشگاه تبریز آن را به فارسی ترجمه کرده است.
علاوه بر آثار مکتوب، داستانهای ترکی توسط عاشیقها یا همان نوازندگان و خوانندگان دوره گرد در آذربایجان پدید آمدند. اینان دنباله رو اوزانهای قدیمی بودند و وجود آنها نشانگر عمق سیطرهی زبان ترکی به ویژه در روستاها و شهرهای کوچک است. از این داستانها میتوان به کوراوغلو، اصلی و کرم، قنبر و آرزو، شاه اسماعیل، عاشیق غریب و صنم و عاشیق عباس توفارقانلی اشاره کرد.
حقیری یکی از نمایندگان برجستهی شعر ترکی آذربایجان در سدهی دهم است. وی چه در اشعار دیوان ترکی خود و چه در مثنوی لیلی و مجنون که آن را به ترکی نوشته، از شاعرانی چون جامی و هاتفی بسیار تأثیر پذیرفته است. در لیلی و مجنون او، تأثیر جامی افزونتر است. فردی اردبیلی از شاعران مکتب وقوع که دیوان او به فارسی و ترکی در موزهی بریتانیا موجود است.
بیتردید فضولی ستارهی درخشان آسمان ادبیات آذربایجان و بزرگترین شاعر ترکی آذربایجانی در سدهی دهم است. محمد بن سلیمان بغدادی متخلص به فضولی(1556-1489م) بر دیگر شاعران برتری دارد. ادبیات ترکی با فضولی به اوج خود رسید. قبل از فضولی ادبیات ترکی آذربایجانی شکلهایی چون مثنوی و غزل را آزموده بود. فضولی خود استاد غزل بود. علاوه بر آن او نخستین آثار ارزندهی تمثیلی را در ترکی آذربایجانی آفرید(بنگ و باده- صحبت الاثمار). فضولی مانند نسیمی کوشید تا شعر ترکی را با اوزان عروضی سازگار نماید اگر چه او موفقیت چشمگیری به دست آورد ولی واقعیت این بود که ترکی با وزن هجایی سازگارتر است. او در 942 لیلی و مجنون را به ترکی سرود. مثنوی بنگ و باده را به نام شاه اسماعیل تمام کرد. کتاب روضة الشهداء تألیف ملاحسین کاشفی را به نام حدیقة السعداء به ترکی ترجمه کرد. فضولی حدیث اربعین از آثار جامی(شامل چهل حدیث) رابه همراه معنی منثور و ترجمهی منظوم، به ترکی برگرداند. او در مقدمهای که بر این کتاب نوشتهی است، یادآوری میکند که این«چهل دانه گوهر را برای فیض عموم» به ترکی ترجمه کرده است. از کتابهای دیگر او میتوان به شکایت نامه(ترکی)، مطلع الاعتقاد(ترکی)، ساقی نامه(فارسی)، قصیدهی انیس القلب(فارسی) اشاره کرد. فضولی در هر سه زبان ترکی، فارسی و عربی آثاری بیبدیل داشته و به حق او را شکسپیر شعر ترکی مینامند.
در سال 944ق/ 1539م محمد بن حسین کاتب نشاطی شاعر معروف، کتاب روضة الشهداء نوشته ملاحسین واعظ کاشفی را با نام شهدا نامه به ترکی ترجمه کرد. نشاطی این کار را به دستور شاه تهماسب و نیز تأکید قاضیخان ساروشیخ اوغلو حاکم شیراز انجام داد. از مهمترین ویژگیهای سبک شناختی شهدا نامه، استفادهی مترجم از واژههای خاص گویش تبریزی است. به ویژه این که بیشتر این واژهها برای نخستین بار وارد زبان مکتوب ادبی شدهاند.
روحی انارجانی یکی از شعرای معروف سدهی دهم است. او در زمان سلطان محمد خدابنده چهاردهمین پادشاه صفوی میزیست. به گفتهی محمد علی تربیت در کتاب دانشمندان آذربایجان، او از شعرای نامور آذربایجان بوده و در نظم و نثر پارسی استاد و صاحب دیوان و منشأت است. تنها نسخهی بازماندهی رسالهای از او که به سال 1037ق به خط فریدون گرجی نوشته شده و توسط عباس اقبال آشتیانی چاپ رسیده است.
روحی انارجانی(انرجانی) رسالهای به زبان ترکی آذربایجان نوشته است که شامل یک مقدمه، دو بخش و یک خاتمه است. مقدمه در خطبه و بیان سبب تألیف رساله است. بخش اول، در دوازده فصل و در بارهی رسم و آیین مردم تبریز است. بخش دوم، در چهارده فصل در بیان اصطلاحات و عبارات جماعت اناث و اعیان و اجلاف مردم تبریز است. خاتمهی رساله دارای 29 بیت شعر در بیوفایی زنان و 7 بیت شعر عاشقانه است.
رساله روحی انرجانی که(اگر انتساب این رساله را به مردم تبریز در آن زمان درست بدانیم) نشانهی این مطلب است که زبان نیمه مردهی پهلوی در بین برخی طبقات مردم تبریز رایج بوده است. دانسته است که شماری طبقات پیشه ور پیشتر در زمان شاه تهماسب به این زبان شعر میگفتند ولی آنچه که روشن است اینکه طولی نکشید که از اوایل دورهی صفویه زبان پهلوی رخت از میان بست و تنها به چند روستای دور افتاده(از جمله عنبران در نزدیک اردبیل- هرزندات نزدیک زنوز اهر، کرینگان یا چرینگان از محال دیزمار اهر- قریهی ینگجه در قسمت ایل دلیکانلو میانه) محدود شده است.
در سدهی یازدهم هجری نیز سیر تکاملی زبان ترکی ادامه یافت. صائب تبریزی(1016-1086ق) معروفترین شاعر این سده است که عنوان ملک الشعرایی را از شاه عباس دوم گرفت. صائب در شعر پارسی چیره دست و در ترکی شاعری زبده بود. نسخهی دست نویس دیوان غزلیات ترکی او به وسیلهی پرفسور حمید آراسلی در دانشگاه لنینگراد پیدا و چاپ شده است. مجموعهی اشعار ترکی صائب در باکو چاپ شده و برخی غزلیات او توسط بالاش آذراوغلو به نظم فارسی درآمد.
توتولموش کونلومه جامیله شادان ائیله مک اولماز
ال ایلن پسته نین آغزینین خندان ائیلهمک اولماز
از دیگران شاعران ترکی سرا میتوان به قوسی تبریزی(دارای دیوانی با 6 هزار بیت)، درویش مثلی فرزند میرزا چلبی تبریزی(که شعر ترکیاش بر اشعار عربی و فارسی رجحان دارد)، محمد تقی دهخوارقانی تبریزی(مرگ 1093ق) و شاکر شیروانی از شاگردان مکتب فضولی را میتوان نام برد. مرتضی قلیخان در اشعار ترکی خود، از حافظ و سعدی سود برده است. محمد حسین روانی در 1068ق گلستان سعدی را به ترکی برگرداند. نسخهای به خط مؤلف در کتابخانهی ملی تبریز موجود است.
علاوه بر آن در سدهی یازدهم، زبان ترکی در پژوهشها و تحقیقات مورد استفاده قرار گرفت. یکی از ویژگیهای پارسی پژوهی در این سده استفاده از زبان ترکی است. محمد مهدی تبریزی در 1199ق کتاب قواعد احمدیه از فرهنگهای دو زبانه را به ترکی و فارسی نوشت. کتاب فرهنگی دیگر که به ترکی فارسی است، لغتنامهی سنگلاخ اثر میرزا مهدی خان استرآبادی است. میرزا محمد مهدی خان تبریزی نیز یک دستور زبان و یک لغت نامهی ترکی به فارسی نوشت که به ترکی محاورهای آذربایجان بوده و آن را بعد از 1198ق/ 1783م تمام کرده است.
از شاعران معروف سدهی دوازدهم میتوان به ملاپناه واقف(1717-1797م) و عاشیق خسته قاسم تیکمه داشی و جنونی اردبیلی اشاره کرد. در این سده یعنی سدهی دوازدهم، زبان ادبی به تدریج به شکل عمومی و یگانه درآمد. ارتباط بین لهجههای محلی بیشتر شد و اختلاف میان آنها کاهش یافت. کلمات دخیل در زبان ادبی کمتر شده ولی در سبکهای علمی ناچار اصطلاحات عربی به کار رفته است. در این سده ادبیات مردمیتر و غنیتر شد. سبکهای آن عبارت بودند از:
1- سبک کلاسیک(اشعار شاکر شیروانی و جمهور شیروانی)
2- به سبک علمی(کتاب صفویه پادشاهلاری تاریخی تألیف در 1733م)
در نیمه قرن 18 آثار ادبی شفاهی یعنی بایاتیها، قوشماها و داستانها به مجالس شهری راه یافت.
منبع: سایت باشگاه اندیشه
نویسنده: پرویز زارع شاه مرسی
محمد فضولی(به ترکی آذربایجانی: Məhəmməd Füzuli) یا ملامحمد بن سلیمان بغدادی(۱۴۸۳-۱۵۵۶) شاعر و ادیب ترک است. او را «بزرگترین شاعر ترکی آذربایجانی در سده ی دهم» میدانند. پدر وی ساکن حله در عراق امروزی بود و محمد فضولی در آنجا بهدنیا آمد و در بغداد پرورش یافت از این روی، سه زبان ترکی، فارسی و عربی را به خوبی میدانست و به هر سه زبان شعر سروده است. او را یکی از پایهگذاران سبک هندی میدانند.
محمد پسر سلیمان در حدود سال ۱۴۸۳ در عراق بهدنیا آمد. در منابع معتبر از جمله مجمعالخواص صفحه ۱۰۳ حله به عنوان محل تولد فضولی برشمرده شده است، اما در برخی منابع دیگر کربلا یا نجف هم آمده است. پدرش سلیمان بود که به حله مهاجرت کرد و قاضی آن شهر بود. پدر فضولی بنا به گفته ی «صادق بیگ افشار» صاحب تذکره ی «مجمع الخواص» –که به زبان ترکی ازبکی نوشته شده– از ایل بیات بوده که یکی از ۲۲ طایفه مهاجر ترکان اوغوز میباشد. او در حله و سپس بغداد تحصیل کرد و یکی از استادانش «ملک الشعرای حبیبی» از شاعران حروفی بود. حدود هفتاد ساله بود که در بغداد درگذشت.
ادامه مطلب ...