ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
با دست نازنین تو بر خاک اوفتد
با این همه هنوز به جان میپرستمت
یا الله اگر که عشق چنین پاک اوفتد
میبینمت هنوز به دیدار واپسین
گریان درآمدی که: فریدون خدا نخواست
غافل که من به جز تو خدایی نداشتم
اما دریغ و درد نگفتی چرا نخواست
بیچاره دل خطای تو در چشم او نکوست
گوید به من: هر آنچه که او کرد خوب کرد
فردای ما نیامد و خورشید آرزو
تنها سپیدهای زد و آنگه غروب کرد
بر گور عشق خویش شباهنگ ماتمم
دانی چرا نوای عزا سر نمیکنم
تو صحبت محبت من باورت نبود
من ترک دوستی ز تو باور نمیکنم
پاداش آن صفای خدایی که در تو بود
این واپسین ترانه ترا یادگار باد
ماند به سینهام غم تو یادگار تو
هرگز غمت مباد و خدا با تو یار باد
دیگر ز پا افتادهام ای ساقی اجل
لب تشنهام بریز به کامم شراب را
ای آخرین پناه من آغوش باز کن
تا ننگرم پس از رخ او آفتاب را
شاعر: فریدون مشیری