اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر
اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر

شیطان و آدم

بگو به خواجه که از شهر عافیت دوری

گرسنه چشم جهانی، اگر چه گنجوری

تو را به جز لب نانی ز گنج، بهره نبود

بدین معامله مالک نیی که مزدوری

فغان که گنج سلیمانی‌ات رود بر باد

به خاک تیره سرانجام طعمه‌ی موری

کمند خویش فرا چین، اگر چه بهرامی

فریب صید مخور زانکه دانه‌ی گوری!

چه لحظه‌های سرور آفرین که از تو گذشت

چو راه باغ ندانی، به لانه مسروری!

سخن درست بگویم، چو کرم ابریشم-

درونِ پیله، به جان کندنیّ و معذوری!

درون جان تو شیطان نشسته، آدم کو؟

چرا ز سجده گریزی مگر که مغروری؟

شرار عشق نداری، چو شمع خاموشی

نه در نهاد تو سوزی نه در دلت نوری

رخ از وصال مگردان که یار نزدیکست

به جهد چاره‌ی خود کن که از خدا دوری

شاعر: مهدی سهیلی، کتاب در خاطر منی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد