ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دوباره زورق اندیشهام به آب افتاد
دل عطش زدهام عارفانه فال گرفت
به کام تشنه لبان قرعهی شراب افتاد
هزار نکتهی ناگفته در نگاهم ماند
چرا که پرسش دل باز بیجواب افتاد
تمام زندگیام فصل دل سپردن بود
روایت غم او چون که در کتاب افتاد
«نماز شام غریبان که گریه شد آغاز»
به روز واقعه از چهرهها نقاب افتاد
گلوی تشنهی خورشید از عطش میسوخت
دمی که پیکر سردار از رکاب افتاد
ز شور عشق که همراه کاروان میرفت
به کاخ شب زدگان آتش مذاب افتاد
به گل نشست کف پای پنج اقیانوس
ز هشت گوشهی هفت آسمان شهاب افتاد
قسم به عشق که برتر ز باور من بود
سری که سایهی او زیر آفتاب افتاد
شعر: فریدون شمس
انشالله با امام حسین(ع) محشور باشید