ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
ماه مشروطه در این ملک طلوعیدن کرد
انتخابات دگر بار شروعیدن کرد
شیخ در منبر و محراب خشوعیدن کرد
حقّه و دوز و کلک باز شیوعیدن کرد
وقت جنگ و جدل و نوبت فحش و کتک است
انتخابات شد و اوّل دوز و کلک است
صاحب الرایا! رو صبح نشین روی خرک
رایها پیش نه و داد بزن های جگرک
پوت قند آید از بهر تو و توپ بَرَک
میدود پیشتر و میدهدت بیشترک
هر که عقلش کم و فضل و خردش کمترک است
انتخابات شد و اوّل دوز و کلک است
این وکالت نه به آزادی و خوش تعلیمی است
نه به دانستن تاریخ و حقوق و شیمی است
بلکه در تنبلی و کم دلی و پر بیمی است
یا به پوتین و کلاه و فکل و تعلیمی است
یا به عمّامه و تسبیح و به تحت الحنک است
انتخابات شد و اوّل دوز و کلک است
تو برو جا به دل مردم بازاری کن
گه ز خود گاه ز من یاد به هشیاری کن
گر وکالت به من افتاد تو پاداری کن
ور به اسم تو در آمد تو ز من یاری کن
اسم ما هر دو اگر بود دگر یک بهیک است
انتخابات شد و اوّل دوز و کلک است
حضرت آقا خوش باش که فالت فال است
از زر و سیم دگر جیب تو مالامال است
هر که آقاست نکو طالع و خوش اقبال است
که نمایندگی مجلس و قیل و قال است
گاه میرآخور و بیرونی و چوب و فلک است
انتخابات شد و اوّل دوز و کلک است
طرفه عهدیست که هر گوشه کنی روی فراز
گلهی دزدان بینی همه با عشوه و ناز
نه ادارات مبّراست نه محراب نماز
هر که دزد است به هر جای بود محرم راز
هر که دزدی نکند همسر خار و خسک است
انتخابات شد و اوّل دوز و کلک است
نوبهارا بود اندر سخنانت نمکی
اُف بر او کآورد اندر سخنان تو شکی
هر چه داری ده و بستان ز وکالت کمکی
ملکهایی که تو بینی همه دارد درَکی
این وکلات ده پر فایدهی بیدرک است
انتخابات شد و اوّل دوز و کلک است
ملک الشعرای بهار