اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر
اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر

غرور

سال‌ها پیش از این به من گفتی

که "مرا هیچ دوست می‌داری"؟

گونه‌ام گرم شد ز سرخی شرم

شاد و سرمست گفتمت: آری!

باز دیروز جهد می‌کردی

که ز عهد قدیم یاد آرم

سرد و بی‌اعتنا تو را گفتم

که "دگر دوستت نمی‌دارم!"

ذره‌های تنم فغان کردند

که، خدا را! دروغ می‌گوید

جز تو نامی ز کس نمی‌آرد

جز تو کامی ز کس نمی‌جوید

تا گلویم رسید فریادی

کاین سخن در شمار باور نیست

جز تو، دانند عالمی که مرا

در دل و جان هوای دیگر نیست

لیک خاموش ماندم و آرام:

ناله‌ها را شکسته در دل تنگ

تا تپش‌های دل نهان ماند،

سینه‌ی خسته را فشرده به چنگ

در نگاهم شکفته بود این راز

که "دلم کی ز مهر خالی بود"؟

لیک تا پوشم از تو، دیده‌ی من

برگلِ رنگ رنگِ قالی بود

دوستت دارم و نمی‌گویم

تا غرورم کشد به بیماری!

ز آن‌که می‌دانم این حقیقت را

که دگر دوستم... نمی‌داری...

سیمین بهبهانی

نظرات 1 + ارسال نظر
احمد 29 اردیبهشت 1392 ساعت 11:06 http://sepehreadab.blogfa.com

واقعا از خوندن این شعر لذت بردم. موفق باشی
به قول خودتون: چوخ ساقول(ببخشید اگه املاش غلط بود)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد