ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
آه، ای دل! تو ژرف دریایی:
کس چه داند درون دریا چیست
بس شگفتی که در نهان تو هست
وز برون تو هیچ پیدا نیست
تیغ خورشید با بُرندگیش
دل دریای تیره را نشکافت
موج مهتاب آن غبار سفید
اندرین راز سبز، راه نیافت
روی دریا دوید بوسهی باد
لیک، از وی اثر به جای نماند
چلچراغ ستارگان در او
شب شکست و سحر به جای نماند
آه، ای دل! تو ژرف دریایی
هیچ کس درنیافت راز تو را
کس ز سُکرِ نگاه، باده نریخت
ساغر دلکش نیاز تو را
سوختی... سوختی ز گرمیِ عشق،
همه چون یخ فسردهات گفتند!
هر تپش از تو جان سختی داشت،
خلق، خاموش و مردهات گفتند!
با همه تیرگی که در دریاست،
بس کسان رخت سوی او بردند
باز دریا هزار مونس داشت،
گر چه نگشوده راز وی، مُردند!
خون شد این دل ز درد تنهایی،
کس چرا سوی او نمیآید؟
آه! دریاست دل، چرا در او
کس پی جست و جو نمیآید؟
سیمین بهبهانی