اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر
اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر

خورشیدِ در آب افتاده

آن آشنا که رفت و به بیگانه خو گرفت،

از دوستان چه دید که دست عدو گرفت؟

سرمست عطر عشق، دمی بود و، بعد از این

مستم نمی‌شود، که به این عطر خو گرفت

می‌خواستم حکایت خود بازگو کنم

افسوس! گریه آمد و راه گلو گرفت

ابر بهار این همه بخشندگی نداشت

شد آشنای چشم من و وام از او گرفت

از اشک من شکفته شود قلبت از غرور

آری، ز شبنم است که گل آبرو گرفت

خورشید‌ِ اوفتاده در آبم؛ ز نور من

نه غنچه خنده کرد و نه گل رنگ و بو گرفت

یاران! نماز کیست به جا؟ پارسای شهر

یا آن شهید عشق که از خون وضو گرفت؟

از مدّعی گریختم و در به در شدم

همچون صبا سراغ مرا کو به کو گرفت

سیمین! به شعر دلخوشی و سخت غافلی

کاین شمع دلفریب ز چشم تو سو گرفت

سیمین بهبهانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد