اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر
اشعار ترکی آذری و فارسی

اشعار ترکی آذری و فارسی

مئی ساتانلار کوچه‌سی- تورکی و فارسیجا شعرلر

یا علی

علی را چه بنامم؟

علی را چه بخوانم؟

ندانم، ندانم

ثنایش نتوانم، نتوانم

علی دست خدا بود

علی مست خدا بود

 

علی را چه بنامم؟

علی را چه بخوانم؟

ندانم ندانم

ثنایش نتوانم نتوانم

 

خدا خواست که خود را بنماید

در جنت خود را برخ ما بگشاید

علی ره بهمه خلق نشان داد

علی رهبر مردان صفا بود

علی آینه ی پاک خدا بود

 

علی را چه بنامم؟

علی را چه بخوانم؟

ندانم، ندانم

ثنایش نتوانم، نتوانم

 

علی گر چه خدا نیست

و لیکن ز خدا نیز جدا نیست

برو سوی علی تا که وفا را بشناسی

ببر نام علی تا که صفا را بشناسی

اگر آینه خواهی که به بینی رخ حق را

علی را بنگر تا که خدا را بشناسی

 

چه گویم سخن از او؟ که نگنجد به بیانم

ندانم که سخن را به چه وادی بکشانم؟

ندانم، ندانم

ثنایش نتوانم، نتوانم

علی مرد حقیقت

علی شاه طریقت

علی مرهم دل های خراب است

ره کوی علی راه صواب است

 

علی را چه بنامم؟

علی را چه بخوانم؟

ندانم، ندانم

ثنایش نتوانم، نتوانم

باران نور

باران نور 

که از شبکه دهلیز بی پایان فرو می ریخت

روی دیوار کاشی گلی را می شست.

مار سیاه ساقه این گل

در رقص نرم و لطیفی زنده بود.

گفتی جوهر سوزان رقص

در گلوی این مار سیه چکیده بود.

گل کاشی زنده بود

در دنیایی راز دار،

دنیای به ته نرسیدنی آبی.

هنگام کودکی

در انحنای سقف ایوان ها،

درون شیشه های رنگی پنجره ها،

میان لک های دیوارها،

هر جا که چشمانم بیخودانه در پی چیزی ناشناس بود

شبیه این گل کاشی را دیدم

و هر بار رفتم بچینم

رویایم پرپر شد.

نگاهم به تار و پود سیاه ساقه گل چسبید

و گرمی رگ هایش را حس کرد:

همه زندگی ام در گلوی گل کاشی چکیده بود.

گل کاشی زندگی دیگر داشت.

آیا این گل

که در خاک همه رویاهایم روییده بود

کودک دیرین را می شناخت

و یا تنها من بودم که در او چکیده بودم،

گم شده بودم؟

نگاهم به تار و پود شکننده ساقه چسبیده بود.

تنها به ساقه اش می شد بیاویزد.

چگونه می شد چید

گلی را که خیالی می پژمراند؟

دست سایه ام بالا خزید.

قلب آبی کاشی ها تپید.

باران نور ایستاد:

رویایم پرپر شد.

سهراب سپهری

انسان مه آلود

در این اتاق تهی پیکر

انسان مه آلود!

نگاهت به حلقه کدام در آویخته؟

درها بسته

و کلیدشان در تاریکی دور شد

نسیم از دیوارها می تراود:

گل های قالی می لرزد

ابرها در افق رنگارنگ پرده پر می زنند

باران ستاره اتاقت را پر کرد

و تو در تاریکی گم شده ای

انسان مه آلود!

پاهای صندلی کهنه ات در پاشویه فرو رفته

درخت بید از خاک بسترت روییده

و خود را در حوض کاشی می جوید

تصویری به شاخه بید آویخته:

کودکی که چشمانش خاموشی ترا دارد،

گویی ترا می نگرد

و تو از میان هزاران نقش تهی

گویی مرا می نگری

انسان مه آلود!

ترا در همه شب های تنهایی

توی همه شیشه ها دیده ام

مادر مرا می ترساند:

لولو پشت شیشه هاست!

و من توی شیشه ها ترا میدیدم

لولوی سرگردان!

پیش آ،

بیا در سایه هامان بخزیم

درها بسته

و کلیدشان در تاریکی دور شد

بگذار پنجره را به رویت بگشایم

انسان مه آلود از روی حوض کاشی گذشت

و گریان سویم پرید

شیشه پنجره شکست و فرو ریخت:

لولوی شیشه ها

شیشه عمرش شکسته بود

سهراب سپهری

به سراغ من اگر می‌آیید

به سراغ من اگر می‌آیید، 

پشت هیچستانم

پشت هیچستان جایی است

پشت هیچستان رگ‌های هوا، پر قاصدهایی است 

که خبر می‌آرند، از گل واشده دورترین بوته خاک

روی شن‌ها هم، نقش‌های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح

به سر تپه معراج شقایق رفتند

پشت هیچستان، چتر خواهش باز است:

تا نسیم عطشی در بن برگی بدود، 

زنگ باران به صدا می‌آید

آدم این‌جا تنهاست 

و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است

به سراغ من اگر می‌آیید، 

نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد 

چینی نازک تنهایی من. 

سهراب سپهری

لب‌ها می لرزند

لب‌ها می لرزند

شب می تپد

جنگل نفس می کشد

پروای چه داری، مرا در شب بازوانت سفر ده

انگشتان شبانه ات را می فشارم،

و باد شقایق دور دست را پرپر می کند

به سقف جنگل می نگری:

ستارگان در خیسی چشمانت می دوند

بی اشک،  

چشمان تو ناتمام است، 

و نمناکی جنگل نارساست

دستانت را می گشایی،  

گره تاریکی می گشاید

لبخند می زنی، رشته رمز می لرزد

می نگری، رسایی چهره ات حیران می کند

بیا با جاده پیوستگی برویم

خزندگان در خوابند

دروازه ابدیت باز است

آفتابی شویم

چشمان را بسپاریم، که مهتاب آشنایی فرود آمد

لبان را گم کنیم، که صدا نا بهنگام است

در خواب درختان نوشیده شویم،  

که شکوه روییدن در ما می گذرد

باد می شکند، شب راکد می ماند

جنگل از تپش می افتد

جوشش اشک هم آهنگی را می شنویم،

و شیره گیاهان به سوی ابدیت می رود

جوشش اشک هم آهنگی را می شنویم،

و شیره گیاهان به سوی ابدیت می رود

سهراب سپهری

پوپکم

پوپک شیرین سخنم

اینچنین فارغ از این شاخه به آن شاخه مپر

اینهمه قصه شوم از کس و ناکس مشنو

غافل از دام هوس

در بر هر کس و ناکس منشین

پوپکم

پوپک شیرین سخنم

تویی آن شبنم لغزنده گلبرگ امید

من از آن دارم بیم

کاین لجنزار تو را پوپکم آلوده کند

اندرین دشت مخوف

که تو آزادیش ای پوپک من

می خوانی

زیر هر بوته گل

لب هر جویه آب

پشت هر کهنه فسونگر دیوار

که کمین کرده تو را زیر درختان کهن

پوپکم دامی هست

گرگ خونخواره بدکاره بد نامی هست

سالها پیش

دل من

که به عشق دل تو ایمان داشت

اندرین مزرع آفت زده شوم حیات

شاخ امیدی کاشت

چشم به راه تو بودم

که تو کی می آیی

بر سر شاخه سر سبز امید دل من

که تو کی می خوانی

پوپکم

یادت هست

در دل آن شب افسانه ای مهتابی

که بر آن شاخه پریدی

لحظه ای چند نشستی

نغمه ای چند سرودی

گفتم این دشت سیه

خوابگه غولان است

همه رنگ است و ریا

همه فسون است و فریب

صید هم چون تویی

ای پوپک خوش پروازم

مرغ خوش الحان خوش آوازم

به خدا آسان است

این همه برق که روشنگر این صحراست

پرتو مهری نیست

نور امیدی نیست

آتشین برق نگاهی ز کمینگاهیست

همه گرگ و همه دیو

در کمین تو زیبایی تو

پاکی و سادگی و رعنایی تو

مرو ای مرغک زیبا

که به هر رهگذری

همه دیوند کمین کرده نبینند تو را

دور از دست وفا

پنهان از دیده عشق نفریبند تو را

دکتر علی شریعتی

رهایی نیابد به ترفندها

گرانبار شد، گوشم از پند ها 

برآنم، که تا بُگسلم بَندها

هر آن دل، که شد بسته ی دام ِ عشق  

رهایی نیابد به ترفندها 

پرستنده ام بر تو، ای خانه سوز 

کجا ترسم، از شرم ِ پیوند ها 

ز تنهاییم، باغ ِ دل تیره بود  

تو جانش دمیده به لبخند ها  

کنون، چامه گویم بران روی و موی 

در آغوش ِ هر چامه، گل قندها 

به افسون ِ آن چشم ِ مستت که هست  

مرا تکیه پروردِ سوگندها 

که از شور ِ مهرت، چنان سرخوشم  

که بر کام ِ دل، آرزومندها  

مرا بندگی بین و در سایه گیر  

که شرط است، لطف از خداوندها

تو نور ِ دلی، ای فروزنده بخت 

که بازت نجویم همانند ها 

خوش آندم، که افشانمت جان به پای  

چو بر گونه ی آذر، اسپند ها  

فریدون توللی

ای فریاد!

خانه ام آتش گرفته ست، آتشی جانسوز  

هر طرف می سوزد این آتش  

پرده ها و فرش ها را، تارشان با پود  

من به هر سو می دوم گریان  

در لهیب آتش پر دود 

وز میان خنده هایم تلخ  

و خروش گریه ام ناشاد 

از دورن خسته ی سوزان 

می کنم فریاد،  

ای فریاد! 

ای فریاد...

خانه ام آتش گرفته ست، آتشی بی رحم  

همچنان می سوزد این آتش  

نقش هایی را که من بستم به خون دل 

بر سر و چشم در و دیوار 

در شب رسوای بی ساحل  

وای بر من، سوزد و سوزد  

غنچه هایی را که پروردم به دشواری  

در دهان گود گلدان ها 

روزهای سخت بیماری 

از فراز بام هاشان، شاد 

دشمنانم موذیانه خنده های فتح شان بر لب 

بر من آتش به جان ناظر  

در پناه این مشبک شب 

من به هر سو می دوم، گریان ازین بیداد  

می کنم فریاد، 

ای فریاد!  

ای فریاد... 

وای بر من، همچنان می سوزد این آتش 

آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان 

و آنچه دارد منظر و ایوان  

من به دستان پر از تاول

این طرف را می کنم خاموش

وز لهیب آن روم از هوش

ز آن دگر سو شعله برخیزد، به گردش دود  

تا سحرگاهان، که می داند که بود من شود نابود  

خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر  

صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر  

وای، آیا هیچ سر بر می کنند از خواب  

مهربان همسایگانم از پی امداد؟ 

سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد 

می کنم فریاد، 

ای فریاد!  

ای فریاد...

مهدی اخوان ثالث

دانیشاق

عاشق باغرینا باس صدفلی سازی

مین جوابلی بیر سئوالدان دانیشاق

میدان قوراق، صحبت آچاق، ساز توتاق،

گل یاناقلی، قوشاخالدان دانیشاق

 

قوی سوز آلیم بیر گناهسیز دوداقدان

دشمن باخیب حسد چکسین اوزاقدان

یار بزه نیب چخان زمان اوطاقدان

یاشینداکی گللی شالدان دانیشاق

 

وورغون دئیه ر، بیر دردبیلن یار اولسون

زلفی بولوت، آغ سینه سی قار اولسون

یاخشی گونده، یامان گونده وار اولسون

قدر بیلن احل حالدان دانیشاق

صمد وورغون 1937

سنبل

سنبلوم، سنبلوم، ساری سنبلوم!

آدینا سوز قوشوم باری، سنبولم!

ائللر حسرتی در بو امری وئرن،

شیرین گئجه لرده یوخوما گیردن

یاشیل تارلامیزین منظره سی در

خرمن اوستونده کی آنا سسیدر

 

سنبلوم، سنبلوم، ساری سنبلوم!

کونلومین قوناغی، یاری سنبلوم!

قاباقدان آل گییب گلنده بهار،

ائللر سنی آنار، سنی سلاملار

گوز اوسته یئرین وار بیزیم وطنده

بویوک بیر ئولکه نین گوزی وار سنده

 

سنبلوم، سنبلوم، ساری سنبلوم!

سنمی سن چیچگم، سنمی سن گلوم؟!

قالدیرسین باشینی گوگلره ساری

گنیش خرمنلرده درز تایلاری

باخدیقجا دشمنین گوزی قارالسین،

خزان یارپاغی تک اوزی سارالسین...!

صمد وورغون 1937

فصل نو باهار

ساقیا دولدور قدح چون یئتدی فصل نو باهار

مرغزار اولدی چمن سویله ر چمنده مرغ زار

گول چمنده پادشاه اولدی بزتدی مجلسی

لاله گلدی قوللوغا توتدی شراب خوشگوار

صبحدم بستانه ساری گل گشت اوچون عزم ائیله دیم

باغچادا گوردوم کی چیخمیش بیر حبیب گلعذار

دیشی اینجو، گوزی جادو، خالی هندو، بئلی مو

ساچی سنبل، خالی فلفل، اوزی چون گل، آغزی دار

خوب منظر، گوزی کافر، کیپریگی خنجر، قاشی یای

قد صنوبر، بویی عرعر، لاله ی تر، شول نگار

یوزی نون و گوزی عین و اوزی ری قامت الف

ساچی جیم و خالی میم و یوزی نقطه خط غبار

دلبریم بیر قیل بهاسی قیمتی دورد اقلیمه

بیری مصره، بیری چین و بیری هند و بیری لار

معرفتدن کوثر اولدی هم «نسیمی» چاکری

نسبتی یوخدور اونونلا عین دین و اختیار

نسیمی

باهار اولدی

باهار اولدی گل ای دلبر تماشا قیل بو گلزاره

بوراخدی غنچه لر پرده، بشارت بولبول زاره

شقایق پرده دن چیخدی بویاندی باغ ایله بستان

ایرشدی گلشنی حسنون بویاندی رنگ ازهاره

منی منع ائتمه ای زاهد، گوونمه ذکره ای صوفی

کی سن مغرورسان ذکره منم مشتاق دیداره

کی هر بلهم اضل بیلمز ندور کی عشقین احوالی

ایرشمز قاصرین عقلی بو مغلق سر اسراره

عبیر و مشک و عنبر تک ریاحین دن چمن دولدو

سحرده طعن ائده ر ساچون نسین مشک تاتاره

کی چیخدی غنچه دن سنبل گریبان چاک ائده ر من تک

دلیندی غصه دن باغریم، سن ائتمه اوره گیم پاره

چمنلر مختلف اولدی هزار الوان چیچک لردن

آچیلدی نرگس و لاله و نسرین، شکوفه گلدی اشجاره

آچیلدی نرگس و لاله توتوبدور یاسمن چادر

سؤیودلر ارغوان تیتره ر، قمیشلر یئتدی انهاره

بنفشه گول تماشاسی غنیمت بیل کی بئش گوندور

ساتار معشوقه گول حسنون خریدار اول بو بازاره

ییغیلدی جانینا جانی، دمی عیسی نسیمی نین

وصال دردینه درمان ایرشدی جان بیماره

نسیمی

دورنالار

بیر زامان هاوادا قاناد ساخلایین

سوزوم واردیر منیم سیزه، دورنالار!

قاتارلاشیب نه دیاردان گلیرسیز؟

بیر خبر وئرسه نیزبیزه، دورنالار

سیزه مشتاق دورور بغداد ائللری

گوزله یه- گوزله یه قالیب یوللاری

آستا قاناد چالین، غافل تئللری

حیف دیر، سالار سیز دوزه، دورنالار!

خیلی وقتدیر یارین فراقیندایام

پروانه تک حسنین چراغیندایام

بیر آلا گوزلی نین سوراغیندایام

گورونورمی، گورون گوزه، دورنالار!

من سئومیشم آلا گوزون سورمه سین

بدنظر کسیبن، زیان وئرمه سین

ساقین گزین، لاچین گوزو گورمه سین

قورخورام صفینیزی پوزا، دورنالار!

نازنین- نازنین ائدرسیز آواز

روحلار تازه لنیر، اولور سرافراز

«واقفین» ده کونلو چوخ ائدر پرواز

هر دم سیزین ایله گزه، دورنالار!

ملا پناه واقف

آغلادین

منی غرق ائله دین غم دریاسینا

ای چشم خماریم، نئچون آغلادین؟

ای گوزوم، نه دگیب کوکرک کونلونه؟

ای شیرین گفتاریم، نئچون آغلادین؟

گردنینده زلفون تر سنبل کیمی

سونادان اوزولموش قارا تئل کیمی

سن گرک گوله سن قیزیل گول کیمی

ای لاله رخساریم، نئچون آغلادین؟

اولمایا سن منی بی اقرار ساندین

ظرافت ائله دیم، اونا ایناندیم

نه دگدی کونلونه، نه دن بولاندین

دیشلری مرواریم، نئچون آغلادین؟

باغریم باشین شان- شان ائله دین، دلدین

دونوم گوزلرینه، آز آغلا، اولدون

دئیه ردین، گولردین، بئله دئییلدین

منیم جادوگریم، نئچون آغلادین؟

هر کس گورن دمده اوز سیرداشینی

مگر توکر قاباغینی، قاشینی؟

اودا یاخدین جگریمین باشینی

واقف دئییر: دلداریم، نئچون آغلادین؟

ملا پناه واقف

غریبه دیر

آراز آخیر فریاد ائدیر

کوره باخمیش بالاجادیر

اما یامان هارای لیدیر

هشیرلیدیر

آراز آخیر جوشا- جوشا، داشا- داشا

قاققیلداشا- قاققیلداشا

سینه گریر گاه بو داشا، گاه او داشا

آراز آخیر نریلده یه- نریلده یه

«من ده وارام، وارام!» دئیه

آراز آخیر، کوره چاتیر

بیرله شیرلر

بوردا ایتیر اونون آدی

سوندان سونا آخان چایا

کور دئدیلر

آراز دئیه ن هئچ اولمادی

غریبه دیر، غریبه دیر!

بختیار وهاب زاده